زغلوللغتنامه دهخدازغلول . [ زُ ] (اِخ ) احمد فتحی پاشا ابن الشیخ ابراهیم زغلول . ازنوابغ مصر است در قضاء. وی به سال 1279 هَ . ق . در ابیان یکی از قرای مصر متولد شد. پدر و مادرش نخست او را فتح اﷲ صبری نام نهادند، پس از آن در مدرسه نامش به احمد فتحی تغییر کرد. و
زغلوللغتنامه دهخدازغلول . [ زُ ] (ع ص ، اِ) مرد سبک . || کودک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : کیف زغلولک ؛ اذا سالوه ُ عن صغیره . ج ، زغالیل . (اقرب الموارد). رجوع به زغالیل شود.
زغلول پاشالغتنامه دهخدازغلول پاشا. [ زُ ] (اِخ ) سعد زغلول . رجل سیاسی معروف مصری و رئیس حزب وطن پرستان آن مملکت در بیست وپنجم صفر سنه ٔ 1406 هَ . ق . / 23 اوت 1927</span
زغالیللغتنامه دهخدازغالیل . [ زَ ] (ع اِ) ج ِ زغلول . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یقال : له ُ زغالیل کثیرة؛ ای اطفال کثیرة... (اقرب الموارد). رجوع به زغلول در همین لغت نامه شود.
زغلول پاشالغتنامه دهخدازغلول پاشا. [ زُ ] (اِخ ) سعد زغلول . رجل سیاسی معروف مصری و رئیس حزب وطن پرستان آن مملکت در بیست وپنجم صفر سنه ٔ 1406 هَ . ق . / 23 اوت 1927</span
زغالیللغتنامه دهخدازغالیل . [ زَ ] (ع اِ) ج ِ زغلول . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یقال : له ُ زغالیل کثیرة؛ ای اطفال کثیرة... (اقرب الموارد). رجوع به زغلول در همین لغت نامه شود.
زعلوللغتنامه دهخدازعلول . [ زُ ] (ع ص ) سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد سبک . (ناظم الاطباء). شادمان خفیف . و در اللسان : و فی المصنف زغلول بالغین المعجمة لاغیر. (از اقرب الموارد). و رجوع به زغلول شود.
طفللغتنامه دهخداطفل . [ طِ ] (ع اِ) بچه . نوزاد آدمی .زغلول . کودک . مولود. (منتخب اللغات ). نوزاد مردم و جانوران وحشی . (منتهی الارب ). کودک خرد. یکی را گویند و جماعتی را نیز گویند. (مهذب الاسماء). مسعودی گوید:طفل خردتر از صبی است . ج ، اطفال . صاحب آنندراج گوید: زمان طفولیت از ولادت تا وقت
زغلول پاشالغتنامه دهخدازغلول پاشا. [ زُ ] (اِخ ) سعد زغلول . رجل سیاسی معروف مصری و رئیس حزب وطن پرستان آن مملکت در بیست وپنجم صفر سنه ٔ 1406 هَ . ق . / 23 اوت 1927</span