زلوبیالغتنامه دهخدازلوبیا. [ زَ / زُ ] (اِ) نوعی از حلوا که از نشاسته و کف دریا و روغن کنجد می سازند. (ناظم الاطباء). زلابیه . زلیبیا. زلی با. بکتاش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زولبیا و زلیبیا شود.
زلوبیافرهنگ فارسی عمیدنوعی شیرینی زردرنگ که مخلوط ماست و نشاسته را با قیف کیسهای مخصوص در روغن داغ میریزند و پس از برشته شدن در شیرۀ شکر میاندازند؛ زولبیا. Δ چون به شکل زالو از قیف ریخته میشود «زلو بیا» نامیده شده.
زلیبالغتنامه دهخدازلیبا. [ زَ ] (اِ) نوعی از شیرینی که به هندی جلیبی گویند. (آنندراج ). زلوبیا. (ناظم الاطباء). زلابیه . بکتاش . زلوبیا. زلیبیا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زلیبیالغتنامه دهخدازلیبیا. [ زِ / زُ ] (اِ) حلوایی است مشهور و عربان زلابیه گویند. (برهان ). شیرینی معروف و آن را زلابی و زلیبا و زلابیه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نوعی از شیرینی که به هندی جلیبی گویند. (غیاث ): زلیبیه ؛ شیرینی معروف و زلابی و زلیبه و ز
جلباءلغتنامه دهخداجلباء. [ ج ُ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جلیب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جلیب شود.
جلابیلغتنامه دهخداجلابی . [ ج ُل ْ لا ] (اِخ ) علی بن محمدبن محمد طیب مکنی به ابوالحسن و معروف به ابن المغازلی از محدثان فاضل و دانشمند است . وی از ابوالحسن علی بن عبدالصمد واسطی و ابوبکر خطیب و جز ایشان روایت کند و از او ابوالقاسم علی بن طراد زینبی و جز او روایت دارند. ذیل تاریخ واسط از اوست
جلبولغتنامه دهخداجلبو. [ ج َ ] (اِ)سبزه و تره ای باشد شبیه به نعناع . (برهان ). پونه که سبزی شبیه به نعناع است . (فرهنگ نظام ) : فندق و خشخاش برقص آمده نعنع و جلبو بلب جویبار.مولوی (از فرهنگ نظام ).
زلیبالغتنامه دهخدازلیبا. [ زَ ] (اِ) نوعی از شیرینی که به هندی جلیبی گویند. (آنندراج ). زلوبیا. (ناظم الاطباء). زلابیه . بکتاش . زلوبیا. زلیبیا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زولبیالغتنامه دهخدازولبیا. (اِ) زلوبیا. زلابیه . شیرینیی است که از آمیختن ماست کیسه انداخته (آب گرفته ) با نشاسته و ریختن این آمیخته در روغن کنجد داغ بوسیله ٔ قیفی مخصوص و پختن در روغن مذکور و سپس انداختن آن در شیره ٔ شکر درست کنند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زلوبیا شود.
زلابیةلغتنامه دهخدازلابیة. [ زَ بی ی َ ] (ع اِ) نوعی از حلوا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حلوای معروف . (از اقرب الموارد). زلوبیا. که نوعی از حلوا باشد. (ناظم الاطباء). زلیبیا. زلوبیا. زلوبیه . قسمی شیرینی که از شکر و جغرات کنند حلزونی شکل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از لغات مولده است . رجوع به
بامیالغتنامه دهخدابامیا. (اِ) بامیه . نام گیاهی است از طایفه ٔ پنیرکیان ، دارای میوه های خوراکی با لعاب بسیار . (از گیاه شناسی گل گلاب ص 203). نوع گیاهی است که میوه ٔ آن بشکل دانه های فلفل فرنگی مخروطی شکل است و آنرا در خورشها بکار دارند. || نوعی شیرینی از جنس
زلیبیالغتنامه دهخدازلیبیا. [ زِ / زُ ] (اِ) حلوایی است مشهور و عربان زلابیه گویند. (برهان ). شیرینی معروف و آن را زلابی و زلیبا و زلابیه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نوعی از شیرینی که به هندی جلیبی گویند. (غیاث ): زلیبیه ؛ شیرینی معروف و زلابی و زلیبه و ز