زمترالغتنامه دهخدازمترا. [ زَ م َ ] (اِ) به لغت زند و پازند بمعنی تمسخرو ریشخند باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
زمترافرهنگ فارسی عمیدریشخند: ◻︎ گر گشاید به عیب دیدۀ کاژ / چه زمترا زند بر این هر ژاژ (سنائی: معین: زمترا).
مسخرهفرهنگ مترادف و متضاد۱. استهزا، تمسخر، ریشخند، زمترا، سخریه، فسوس، لودگی، مزاح ۲. خندهدار، شوخی، طنز ۳. هجا، هجو، هزل ۴. دلقک، شوخ، لوده، مزاح، مقلد ۵. مضحکه، ملعبه