زمودنلغتنامه دهخدازمودن . [ زَ دَ ] (مص ) نقش و نگار کردن . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ).نگار کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). نقش کردن . (فرهنگ جهانگیری ). || زردوزی کردن . (ناظم الاطباء).
جماییدنواژهنامه آزاد(واژۀ ساختۀ کاربران) (Jamaaiydan) گرد هم جمع شدن؛ اجتماع کردن. ج.م.ع، از ریشۀ پارسى«جَم، جُم» به دست آمده است. از این رو با گستردن این ریشه به روش پارسى، می توان به شمار فراوانى اژ ستاک ها و واژگان نوین دست یازید. جمینیدن:مجموعه تشکیل دادن؛ جمینه:مجموعه؛ جمینش:عمل مجموعه سازى؛ جمایش:محفل، گردهمایى،
زمیدانلغتنامه دهخدازمیدان . [ زَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان است که 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
زمیدنلغتنامه دهخدازمیدن . [ زَ دَ ] (مص ) خاییدن و جاویدن . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || غریدن . || فریاد و فغان کردن . (ناظم الاطباء).
نوسانلغتنامه دهخدانوسان . [ ن َ وَ ] (ع مص ) جنبیدن پیرایه و گیسو و جز آن . (از منتهی الارب ). تذبذب و حرکت کردن چیزی متوالیاً. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). نَوس . (اقرب الموارد). ساکن و ایستاده از سوئی به سوئی جنبیدن ، چون حرکت کشتی ساکن و ایستاده در دریا از جانبی به جانبی . || پایین و
دروغ آزمودنلغتنامه دهخدادروغ آزمودن . [ دُ زْ / زِ دَ ] (مص مرکب ) به دروغ گوئی پرداختن . دروغ گفتن : دروغ آزمودن ز بیچارگی است نگوید کرا در هنر بارگی است .اسدی .
زور آزمودنلغتنامه دهخدازور آزمودن . [ زْ / زِ دَ ] (مص مرکب ) نیروی خویش را به معرض آزمایش درآوردن . سنجیدن نیرو و قدرت : مماحله ؛ زور آزمودن با هم تا ظاهر شود که کدام زورآزماتر است . (منتهی الارب ) : وزان پس بر آن بر نهادند کارکه زو
رنج آزمودنلغتنامه دهخدارنج آزمودن . [ رَ زْ / زِ دَ ] (مص مرکب ) مشقت و تعب دیدن . محنت و زحمت کشیدن . رنج دیدن . رنج بردن . رنج کشیدن . رجوع به سه ترکیب اخیر و رنج آزمای و رنج آزموده شود : تو نه رنج آزموده ای نه حصارنه بیابان و باد
رزم آزمودنلغتنامه دهخدارزم آزمودن . [ رَ آ زْ / زِ دَ ](مص مرکب ) جنگ کردن . پیکار کردن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به رزم آزموده و رزم آزما و رزم آزمای شود.
آزمودنلغتنامه دهخداآزمودن . [ زْ / زِ دَ ] (مص ) تجربت . تجربه . امتحان . اختبار. (زوزنی ). ابتلا. تجریب . (دهار). آزمایش کردن . تدریب . بلاء. (ادیب نطنزی ). بلا. بلو. ابلا. تجریس .بور. ابتیار. احتناک . سنجیدن . خبرت . (دهار). سبر. فتنه . افتتان . وارسی کردن .