زمیللغتنامه دهخدازمیل . [ زِم ْ م َ ] (ع ص ) ضعیف بددل ترسنده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
زمیللغتنامه دهخدازمیل . [ زِ ی َل ل ] (ع ص ) زمّیل . ضعیف بددل ترسنده . (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل و زمیلة شود.
زمیللغتنامه دهخدازمیل . [ زُ م َ ] (اِخ ) ابن عباس . از مولای خود که عروةبن زبیر است روایت دارد. (منتهی الارب ).
زمیللغتنامه دهخدازمیل . [ زُ م َ ] (ع ص ) ضعیف بددل ترسنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زمیللغتنامه دهخدازمیل . [ زَ ] (ع ص ، اِ) سپس سوار نشیننده . || همسفر و یار در سفر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ردیف : انت فارس العلم و انا زمیلک . (از اقرب الموارد).
جمللغتنامه دهخداجمل . [ ج َ ] (ع مص ) گرد آوردن . || گداختن پیه را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) شتر نر. (منتهی الارب ). رجوع به جَمَل شود.
جمیللغتنامه دهخداجمیل . [ ج َ ] (اِخ ) لقب اردشیربن اردشیر.(حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 231). رجوع به اردشیر شود.
جمللغتنامه دهخداجمل . [ ج َ م َ ] (اِخ ) (جنگ ...) جنگی است که در ماه جمادی الاخری سال سی وشش هجری میان عایشه و اتباع وی باامیرالمؤمنین علی علیه السلام اتفاق افتاد و چون عایشه بر شتری بنام عسکر سوار بود این وقعه بنام وقعه ٔ جمل خوانده شد. خلاصه ٔ آن اینکه طلحه و زبیر نخست در مدینه با امیرال
جمللغتنامه دهخداجمل . [ ج َ م َ ] (اِخ ) ابراهیم بن زین الدین نخجوانی دمشقی . از دانشمندان قرن یازدهم هجری است . وی در فقه و طب و علوم دیگر مهارت داشته و ریاست جمهور اطباء و نیابت محکمه ٔ دمشق به وی رسیده است . میان او و قاضی محمدبن حسین بن عین الملک مشهور به قاق منافسات و معارضاتی بوده است
زمیلةلغتنامه دهخدازمیلة. [ زُ م َ ل َ / زُم ْ م َ ل َ ] (ع ص ) ضعیف ترسنده و بددل . (منتهی الارب ). ضعیف و ناتوان و ترسنده . (از ناظم الاطباء). رجوع به زمیل شود.
زمیلیلغتنامه دهخدازمیلی . [ زُ م َ ] (اِخ ) بطنی است از قبیله ٔ تجیب . از آن بطن است مسلمة زمیلی بن فخرمة تجیبی محدث . (منتهی الارب ). رجوع به الانساب سمعانی شود.
علی زمیلیلغتنامه دهخداعلی زمیلی .[ ع َ ی ِ زُ م َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی زمیلی بغدادی شافعی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بغدادی شود.
زمیلةلغتنامه دهخدازمیلة. [ زُ م َ ل َ / زُم ْ م َ ل َ ] (ع ص ) ضعیف ترسنده و بددل . (منتهی الارب ). ضعیف و ناتوان و ترسنده . (از ناظم الاطباء). رجوع به زمیل شود.
زمیلیلغتنامه دهخدازمیلی . [ زُ م َ ] (اِخ ) بطنی است از قبیله ٔ تجیب . از آن بطن است مسلمة زمیلی بن فخرمة تجیبی محدث . (منتهی الارب ). رجوع به الانساب سمعانی شود.
ابوزمیللغتنامه دهخداابوزمیل . [ اَ زُ م َ ] (اِخ ) سماک بن الولید الحنفی الیمامی . تابعی است و از عبداﷲبن العباس بن عبدالمطلب روایت کند.
ازمیللغتنامه دهخداازمیل . [ اِ ] (ع اِ) نشگرده . (تفلیسی ) (مهذب الاسماء). نشگرده ٔ کفشگران که بدان چرم تراشند. (منتهی الارب ). و بهندی آنرا ((راپنی )) گویند. (غیاث اللغات ). شفره . شفرةالاسکاف . (قطر المحیط). محذی . ج ، ازامیل . (مهذب الاسماء). || آهن پاره ای که در طرف نیزه کنند برای صید گاو
تزمیللغتنامه دهخداتزمیل . [ ت َ ] (ع مص ) در جامه پیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ). خود را در جامه پیچیدن . (مجمل اللغة). در پیچیدن به جامه و پنهان کردن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).