زمینهلغتنامه دهخدازمینه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ) سطح هر چیز. (فرهنگ فارسی معین ). || متن چیزی از قبیل پرده ٔ نقاشی و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). سطح چیزی غیر از اشکال و صور آن . بوم . متن . مقابل گل . مقابل گل و بته .مقابل حاشیه : قالی زمینه سرمه ای . شال زمینه
زمینهفرهنگ فارسی عمید۱. سطح و روی چیزی.۲. [مجاز] طرح؛ نقشه.۳. [مجاز] موضوع.۴. [مجاز] متن.۵. چیزی که نقشه روی آن کشیده میشود.
زمینهدیکشنری فارسی به عربیارض , اساس , تصميم , تضاريس , جزر , خلفية , رسم تخطيطي , قاعدة , موضوع , ميل ، اَخْتِصاصٌ
زمینهدیکشنری فارسی به انگلیسیbackdrop, background, base, bent, domain, field, ground, locale, provinces
زمینهفرهنگ فارسی معین(زَ نِ) (اِ.) 1 - سطح هر چیز. 2 - متن هر چیزی مانند پردة نقاشی . 3 - موضوع ، سوژه . 4 - طرح ، نقشه . 5 - موقعیت ، وضعیت .
زمنةلغتنامه دهخدازمنة. [ زَ م َ ن َ ] (ع اِ) روزگار. زمان . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به زمان و زمن شود.
زمنةلغتنامه دهخدازمنة. [ زُ ن َ ] (ع مص ) برجای ماندن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). زمن . (ناظم الاطباء). رجوع به زَمَن شود.
دمای زمینهbackground temperatureواژههای مصوب فرهنگستاندمای ناشی از تابش زمینۀ کیهانی پخششده در محل مورد نظر
زمینهبرچینیbleeding 1واژههای مصوب فرهنگستاندر واجشناسی زایشی، عملکرد ترتیبمند قاعدههای واجی که در آن عملکرد قاعدۀ الف باعث حذف بافت آوایی لازم برای عملکرد قاعدۀ ب میشود
زمینهچینیfeeding 2واژههای مصوب فرهنگستاندر واجشناسی زایشی، عملکرد ترتیبمند قاعدههای واجی که در آن عملکرد قاعدۀ الف باعث ایجاد بافت آوایی لازم برای عملکرد قاعدۀ ب میشود
زمینهسازیgroundingواژههای مصوب فرهنگستاندر مطالعات گفتمانی و کاربردشناختی، سازوکارهایی که گوینده یا نویسنده با استفاده از آن پیام اصلی و حوادث جانبی آن را بیان میکند
زمینهبرچینیbleeding 1واژههای مصوب فرهنگستاندر واجشناسی زایشی، عملکرد ترتیبمند قاعدههای واجی که در آن عملکرد قاعدۀ الف باعث حذف بافت آوایی لازم برای عملکرد قاعدۀ ب میشود
زمینهبرچینی کردنbleedواژههای مصوب فرهنگستانعملکرد یک قاعدۀ واجی بهمنظور زمینهبرچینی برای عملکرد یک قاعدۀ واجی دیگر
زمینهچینیfeeding 2واژههای مصوب فرهنگستاندر واجشناسی زایشی، عملکرد ترتیبمند قاعدههای واجی که در آن عملکرد قاعدۀ الف باعث ایجاد بافت آوایی لازم برای عملکرد قاعدۀ ب میشود
زمینهچینی کردنfeed 2واژههای مصوب فرهنگستانعملکرد یک قاعدۀ واجی بهمنظور زمینهچینی برای عملکرد یک قاعدۀ واجی دیگر
زمینهسازیgroundingواژههای مصوب فرهنگستاندر مطالعات گفتمانی و کاربردشناختی، سازوکارهایی که گوینده یا نویسنده با استفاده از آن پیام اصلی و حوادث جانبی آن را بیان میکند
دمای زمینهbackground temperatureواژههای مصوب فرهنگستاندمای ناشی از تابش زمینۀ کیهانی پخششده در محل مورد نظر
پسزمینهbackgroundواژههای مصوب فرهنگستان[زبانشناسی] آنچه به صحنهآرایی و ایجاد موارد حاشیهای در کنار پیام اصلی مربوط میشود [سینما و تلویزیون] معمولاً دورترین سطح نسبت به دوربین در هر نما یا صحنه [هنرهای تجسمی] عناصری تصویری که در ترکیببندی کلی اثر، در عمق یا در پشت موضوع اصلی قرارداده شده باشند و از اهمیت کمتری نسبت به موضوع اصلی برخو
پیشزمینهforegroundواژههای مصوب فرهنگستان[زبانشناسی] آنچه به نحوۀ صورتبندی رویداد اصلی اشاره دارد [سینما و تلویزیون] نزدیکترین سطح به دوربین در هر نما یا صحنه [هنرهای تجسمی] عناصر اصلی تجسمی که جلوتر از بقیه قرار دارند و از اهمیت بصری بالاتری برخوردار هستند
تابش زمینهbackground radiationواژههای مصوب فرهنگستانتابش یونندهای که بهطور طبیعی در محیط وجود دارد و از پرتوهای کیهانی و ایزوتوپهای پرتوزا در خاک و هوا ناشی میشود