زنانیلغتنامه دهخدازنانی . [ زَ ] (ع اِ) آب بینی مانندی که از بینی شتر آید.(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زنانیلغتنامه دهخدازنانی . [ زَ نی ی ] (ع ص ) رجل زنانی ؛ مرد کافی و پسند ذات خود را. (منتهی الارب ). مرد کافی که خود را پسند نماید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زنگانیلغتنامه دهخدازنگانی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زنگان . زنجانی : تا آن سخن بر تو وبال نگردد چنانکه بر آن علوی زنگانی شد. (منتخب قابوسنامه ص 52).