زنبقلغتنامه دهخدازنبق . [ زَم ْ ب َ ] (اِ) چیزی چون طبقی یاکاسه ٔ خرد از بلور یا آبگینه یا فلزی زیر شمع و بالای پایه شاخه های جار و چهلچراغ و شمعدان ، و این همانست که قدما لگن می گفتند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || در تداول ، زنبر که بدان گل و خشت کشند.(یادداشت ایضاً). رجوع به زنبر، زنبل و ز
زنبقلغتنامه دهخدازنبق . [ زَم ْ ب َ ] (ع اِ) روغن یاسمین که به هندی چنبیلی است در دوم گرم و در اول خشک . ملطف و ملین و مقوی اعضا و طلای آن جهت رفع قشعریره و سردی دماغ و اعضای مفاصل نافع. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). روغن یاسمین . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : <br
زنبقلغتنامه دهخدازنبق . [ زُم ْ ب َ ] (اِخ ) ناحیه ای است به بصره بر جانب فرات و دجله در نصر. (از معجم البلدان ).
زنبقفرهنگ فارسی عمیدگیاهی پایا، با برگهای دراز شمشیری، ساقۀ کوتاه و گلهایی به رنگهای مختلف که مصرف دارویی دارد؛ سوسن؛ سوسن آزاد.
زنبغلغتنامه دهخدازنبغ. [ زَم ْ ب َ ](اِ) زنبر. آلت کشیدن گِل و چیزهای دیگر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زنبر، زنبل و زنبه شود.
ام زنبقلغتنامه دهخداام زنبق . [ اُم ْ م ِ زَم ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) شراب . (از المرصع) (از المنجد) (از اقرب الموارد).
زنبقیلغتنامه دهخدازنبقی . [ زَم ْ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به زنبق و گمان می کنم اشتغال بروغن بنفشه و فروش عطریات را می رساند. (از انساب سمعانی ). رجوع به زنبق شود.
زنبقیانIridaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از مارچوبهسانان با انواع ساقههای زیرزمینی و برگهای خطی یا نواری که گُلپوش ششقطعهای و خامۀ سهقسمتی و سه پرچم دارند و میوۀ آنها پوشینه است
ام زنبقلغتنامه دهخداام زنبق . [ اُم ْ م ِ زَم ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) شراب . (از المرصع) (از المنجد) (از اقرب الموارد).
علی زنبقیلغتنامه دهخداعلی زنبقی . [ ع َ ی ِ زُم ْ ب َ ] (اِخ ) ابن نصربن سلیمان زنبقی لغوی . مکنی به ابوالحسن . وی ادیب و خوش خط بود و یاقوت حموی گوید که کتب ادبی متعددی بخط او دیده است . مسکن او در مصر بود و شاید از اهالی آنجا نیز باشد. در سال 384 هَ . ق . کتاب ا
زنبقیلغتنامه دهخدازنبقی . [ زَم ْ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به زنبق و گمان می کنم اشتغال بروغن بنفشه و فروش عطریات را می رساند. (از انساب سمعانی ). رجوع به زنبق شود.
زنبقیانIridaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از مارچوبهسانان با انواع ساقههای زیرزمینی و برگهای خطی یا نواری که گُلپوش ششقطعهای و خامۀ سهقسمتی و سه پرچم دارند و میوۀ آنها پوشینه است
ام زنبقلغتنامه دهخداام زنبق . [ اُم ْ م ِ زَم ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) شراب . (از المرصع) (از المنجد) (از اقرب الموارد).