زنجیرهلغتنامه دهخدازنجیره . [ زَ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قره قویون است که در بخش حومه ٔ شهرستان ماکو واقع است و 121 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
زنجیرهلغتنامه دهخدازنجیره . [ زَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) هر چیز مانا به زنجیر. (ناظم الاطباء). هر چیز شبیه به زنجیر. (فرهنگ فارسی معین ) : زآن زلف که ازحلقه همه زنجیرست عمری است که بر من غم و سودا چیرست .محمدبن نصیر (یادداشت بخط
زنجیرهلغتنامه دهخدازنجیره . [ زَ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چرداول است که در بخش شیروان شهرستان ایلام واقع است و 500 تن سکنه دارد و در دو محل نزدیک بهم به نام علیا و سفلی مشهورند که زنجیره ٔ علیا
زنجیرهلغتنامه دهخدازنجیره . [ زَ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان یامچی است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 875 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
جنزرهلغتنامه دهخداجنزره . [ ج ُ زَ رَ ] (اِخ ) روزی است تاریخی از روزهای عرب . رجوع به معجم البلدان و مراصد شود.
زنجرهلغتنامه دهخدازنجره . [ زَ ج َ رَ / رِ ] (اِ) جانوری است کوچک شبیه به ملخ که شبها آواز طولانی کند و عربان صراراللیل خوانند. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از ناظم الاطباء). جانورکی است کوچک شبیه به ملخ که صدای طولانی شبها از آن برآید. (انجمن آرا) (آنندراج ).
زنجرةلغتنامه دهخدازنجرة. [ زَ ج َ رَ ] (ع مص )انگشتک زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).یقال : زنجر فلان اذا قرع بین ظفر ابهامه و ظفر سبابته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زنجیرةلغتنامه دهخدازنجیرة. [ زَ رَ ] (ع اِ) زنجیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به زنجیر شود.
زنجیره 1catenary 1, alysoid, chainetteواژههای مصوب فرهنگستانخم حاصل از آویزان کردن یک زنجیر یکنواخت از دو سر آن
قرخلار زنجیرهلغتنامه دهخداقرخلار زنجیره . [ ق َ زَ رَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند واقع در 35 هزارگزی باختر مرند در مسیر شوسه ٔ خوی به مرند. موقع جغرافیایی آن جلگه ٔ معتدل و سکنه ٔ آن 190 تن است . آب آن از
بی زنجیرهلغتنامه دهخدابی زنجیره . [ زَ رَ / رِ ] (ص مرکب ) که زنجیره ندارد. که منقش به نقش زنجیر نیست : درهم مسیف ؛ درمی که کناره ٔ آن بی نقش باشد. (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد).
بلندشاخهایlong-chain branchingواژههای مصوب فرهنگستانوجود زنجیرههای شاخهای به بلندی زنجیرۀ اصلی بر روی زنجیرۀ اصلی
شاخهدار شدنbranching1واژههای مصوب فرهنگستانرشد یک زنجیرۀ بسپاری جدید از یک موضع فعال بر روی یک زنجیرۀ موجود در جهتی متفاوت با جهت زنجیرۀ اصلی
همبَسپارش پیوندیgraft copolymerizationواژههای مصوب فرهنگستانهمبسپارشی که در آن یک یا چند زنجیرة بسپاری به یک زنجیرة بسپاری اصلی متصل میشود
شاخهدار کردنbranching2واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که باعث رشد یک زنجیرۀ بسپاری جدید از یک موضع فعال بر روی یک زنجیرۀ موجود در جهتی متفاوت با جهت زنجیرۀ اصلی میشود
زنجیره 1catenary 1, alysoid, chainetteواژههای مصوب فرهنگستانخم حاصل از آویزان کردن یک زنجیر یکنواخت از دو سر آن
زنجیرهای شدنcatenationواژههای مصوب فرهنگستانتشکیـل زنجیرهای بلنـد یا حلقههای چندعضوی از راه پیوند اتمهای یک عنصر با یکدیگر
قرخلار زنجیرهلغتنامه دهخداقرخلار زنجیره . [ ق َ زَ رَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند واقع در 35 هزارگزی باختر مرند در مسیر شوسه ٔ خوی به مرند. موقع جغرافیایی آن جلگه ٔ معتدل و سکنه ٔ آن 190 تن است . آب آن از
بی زنجیرهلغتنامه دهخدابی زنجیره . [ زَ رَ / رِ ] (ص مرکب ) که زنجیره ندارد. که منقش به نقش زنجیر نیست : درهم مسیف ؛ درمی که کناره ٔ آن بی نقش باشد. (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد).
دوزنجیرهhawse 1واژههای مصوب فرهنگستانوضعیت زنجیرها در جلوی دماغۀ شناورِ درلنگر وقتی که شناور با دو لنگر چپ و راست مهار شده باشد