زنگاهنلغتنامه دهخدازنگاهن . [ زَ هََ ] (اِ مرکب ) چیزی است که آن را به عربی زعفران الحدید میگویند و ساختن آن چنانست که بیاورند براده ٔ آهن و با آب نم کنند و بر روی صفحه ٔ آهنی تنک سازند و بگذارند تا خشک شود بعد ازآن بکوبند و ببیزند آنچه بماند باز نم کنند و خشک سازند و همچنین تا همه به رنگ زعفرا
جنانلغتنامه دهخداجنان . [ ج َ ] (ع اِ) جامه . (منتهی الارب ). ثوب . (اقرب الموارد). || شب . || جنان لیل ؛ تاریکی شب .اندک تاریکی که در اول شب باشد. || از هرچیز میانه و جوف آن چیز که بنظر نمی آید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) . || حریم . (منتهی الارب ). || قلب یا موضع فزع از قلب و روح . (منته
جنانلغتنامه دهخداجنان . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِجنت . (دهار) (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). ج ِ جنت ، بمعنی بهشت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات از کشف اللغات و قاموس و منتخب ) : آن باهنر تویی که ز هر دانشی دلت آراسته ست همچو ز هر نعمتی جنان .
جنیانلغتنامه دهخداجنیان . [ ج ُن ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان تیلکوه بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج و دارای 320سکنه . آب از رودخانه و چشمه . محصول آنجا غلات ، توتون ، روغن ، پشم ، عسل . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
زنگارلغتنامه دهخدازنگار. [ زَ ] (اِ) مزیدعلیه زنگ ، و سبزه و سبزی از تشبیهات اوست و با لفظ ریختن و افتادن بر چیزی کنایه از پیدا شدن زنگ و با لفظ زدن و کشیدن و گرفتن و برداشتن کنایه از پیدا کردن و با لفظ رفتن و افتادن از چیزی کنایه از دور شدن وبا لفظ بردن و ربودن و شستن و ستردن از چیزی کنایه از