زهرآبلغتنامه دهخدازهرآب . [ زَ ] (اِ مرکب ) زهراب . زهرابه . آب زهرآلوده . (فرهنگ فارسی معین ). آبی که در آن زهر تعبیه بود. (شرفنامه ٔ منیری ). آب زهرآلود. (ناظم الاطباء). آبی ممزوج با زهر. آب آمیخته به زهر. زهر مایع. آب به سم آمیخته . آب مسموم ، که به لب شمشیر و جزآن دادندی . (یادداشت بخط مرح
زهیرابلغتنامه دهخدازهیراب . [ زَ ] (اِخ ) نام فرشته ای که موکل بر زمین است . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
زهرآب دادهلغتنامه دهخدازهرآب داده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تیغ یا شمشیری که به آب زهر فروبرده باشند تا کارگر گردد. کشنده . زهرناک . زهرآگین . به زهرآلوده . مذرب : همان تیغ زهرآب داده بدست همی تازد او باره چون پیل مست . <p cl
زهرابیلغتنامه دهخدازهرابی . [ زَ ] (اِ) بلبل و عندلیب . (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 42 و زهرآب شود.
زهرابیلغتنامه دهخدازهرابی . [ زُ ] (اِ) شمشیر تابداری که از فولاد اعلا ساخته شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 49 شود.
زهرابهفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) مادۀ سمی که بعضی از باکتریها میسازند و از آنها ترشح میشود؛ توکسین.۲. [قدیمی] آب آلوده بهزهر؛ آب زهردار.
زهرابهtoxinواژههای مصوب فرهنگستانسمی که بهوسیلۀ اندامگان زنده بهخصوص باکتری تولید میشود * مصوب فرهنگستان اول
زهرآب گونلغتنامه دهخدازهرآب گون . [ زَ ] (ص مرکب ) زهرآب دار. فولاد اعلا. (ناظم الاطباء). || به رنگ زهرآب . (از فهرست ولف ). || همچنان زهرآب کاری و کشنده : همه تیغ زهرآب گون برکشیم به کین جستن آئیم و دشمن کشیم . فردوسی .یکی تیغ زهرآب گو
زهرآب دارلغتنامه دهخدازهرآب دار. [ زَ ](نف مرکب ) زهرآب گون . فولاد اعلا. (ناظم الاطباء). || آب زهرداده . به آب زهر فروبرده : همان تیز ژوبین زهرآب دارکه بر آهنین کوه کردی گذار. دقیقی .ز پنهان بدان شاهزاده سواربینداخت ژوبین زهرآب دار
زهرآب دادهلغتنامه دهخدازهرآب داده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تیغ یا شمشیری که به آب زهر فروبرده باشند تا کارگر گردد. کشنده . زهرناک . زهرآگین . به زهرآلوده . مذرب : همان تیغ زهرآب داده بدست همی تازد او باره چون پیل مست . <p cl
زهرابیلغتنامه دهخدازهرابی . [ زَ ] (اِ) بلبل و عندلیب . (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 42 و زهرآب شود.
زهرابیلغتنامه دهخدازهرابی . [ زُ ] (اِ) شمشیر تابداری که از فولاد اعلا ساخته شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 49 شود.
زهرابهفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) مادۀ سمی که بعضی از باکتریها میسازند و از آنها ترشح میشود؛ توکسین.۲. [قدیمی] آب آلوده بهزهر؛ آب زهردار.
زهرابهtoxinواژههای مصوب فرهنگستانسمی که بهوسیلۀ اندامگان زنده بهخصوص باکتری تولید میشود * مصوب فرهنگستان اول
زهرابة رویانیembryotoxinواژههای مصوب فرهنگستانمادة آسیبرسان به رویان درحالرشد، در غلظتی که برای مادر عارضة جانبی نداشته باشد