زهریلغتنامه دهخدازهری . [ زُ ] (اِخ ) عبداﷲبن سعد الزهری . از اصحاب سیر و اخبار. کتاب فتوح خالدبن الولید از اوست . (ابن الندیم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زهریلغتنامه دهخدازهری . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهبندان است که در بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع است و 166 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
زهریلغتنامه دهخدازهری . [ زَ هََ ](ص نسبی ) منسوب به زهراء «مدینة السلطان بقرطبة» ازبلاد مغرب . و ابوعلی حسین بن محمدبن احمد الغسانی الزهری بدان منسوب است . (از معجم البلدان ). رجوع به زهراء و حسین ... در همین لغت نامه و معجم البلدان شود.
زهریلغتنامه دهخدازهری . [ زُ ] (اِخ ) محمدبن سعدبن ابی وقاص قرشی ، مکنی به ابوالقاسم . متوفی به سال 83 هَ . ق . وی یکی از اشراف دولت در عصر مروانی بود. او با ابن الاشعث بر عبدالملک بن مروان خروج کرد و در وقایع عراق حاضر بود. او رااسیر کردند و نزد حجاج بردند و
زهریلغتنامه دهخدازهری . [ زُ ] (اِخ ) محمدبن سعدبن منیع الزهری . از مورخان ثقه و از حفاظ حدیث بود. در سال 168 هَ . ق . در بصره متولد شد و در بغداد سکونت کرد و در همانجا بسال 230 هَ . ق . درگذشت . او راست : طبقات الصحابه . (از
جعریلغتنامه دهخداجعری . [ ج ِ ع ِرْ ر ] (ع اِ) کون . دبر. (منتهی الارب ). جعراء. || کلمه ٔ ذم است که لئیم و ناکس را بدان دشنام دهند. || نام یکی از بازیهای کودکان عرب است و آن چنان باشد که دو کودک ، کودکی را بر دستهای خود برداشته ببرند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
ظهریلغتنامه دهخداظهری . [ ظِ ری ی ] (ع ص ) پس پشت انداخته . فراموش کرده . قوله تعالی : ورأکم ظهریاً (قرآن 92/11)؛ أی بظهر و هو ان تنساه و تغفل عنه . (مهذب الاسماء). || شتر آماده ٔ جهت حاجت . ج ، ظهاری ّ.
ظهیریلغتنامه دهخداظهیری . [ ظَ ] (اِخ ) ظهیرالدین محمدبن علی بن محمدبن عمر الکاتب السمرقندی . رجوع به محمد... شود.
دره زهریلغتنامه دهخدادره زهری . [ دَرْ رَ ؟ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه شیراز به جهرم میان سنان و کپه سنگی در، واقع در 170هزارگزی شیراز. (یادداشت مرحوم دهخدا).
کاتب زهریلغتنامه دهخداکاتب زهری . [ ت ِ ب ِ زُ هََ ] (اِخ ) محمدبن سعد مکنی به ابوعبداﷲ. رجوع به نام ابن سعد و ابوعبداﷲ محمد و ریحانة الادب ج 3 ص 333 شود.
دره زهریلغتنامه دهخدادره زهری . [ دَرْ رَ ؟ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه شیراز به جهرم میان سنان و کپه سنگی در، واقع در 170هزارگزی شیراز. (یادداشت مرحوم دهخدا).
حسین ازهریلغتنامه دهخداحسین ازهری . [ ح ُ س َ ن ِ اَ هََ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مصری . متوفی 1306 هَ . ق . او راست : ملحة الاعراب . (هدیة العارفین ج 1 ص 330).
علی ازهریلغتنامه دهخداعلی ازهری .[ ع َ ی ِ اَ هََ ] (اِخ ) ابن علی بن علی بن علی بن مطاوع عزیزی مصری ازهری شافعی . رجوع به علی عزیزی شود.
ازهریلغتنامه دهخداازهری . [ اَ هََ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن الازهر طلحةبن نوح بن ازهر الازهری الهروی اللغوی مکنی بابومنصور، امام مشهور در لغت . وی فقیه شافعی مذهب بود و علم او در لغت غلبه داشت و بدان اشتهار یافت و همگان بر فضل و ثقت و درایت و ورع او متفق بودند، وی از ابی الفضل محمدبن ابی جعفر ال