زهزادلغتنامه دهخدازهزاد. [ زِ ] (اِ مرکب ) نسل و فرزند. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). اهل و عیال و فرزند. (از جهانگیری ). رجوع به زه و زاد شود.
جیجادلغتنامه دهخداجیجاد. (اِخ ) ده کوچکی از دهستان فریم بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 شود.
زیجاتلغتنامه دهخدازیجات . (ع اِ) ج ِ زیج . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). به کتابهای اطلاق شود که در آنها حرکت ستارگان محاسبه میشود و تقویم ها یعنی حساب ستارگان را سال بسال از آنها استخراج کنند... و در تاج ج ِ زیج ، زیَجَة. (از ذیل اقرب الموارد).- زیجات و تقاویم </s
جزاتلغتنامه دهخداجزات . [ ج َزْ زا ] (ع اِ) ج ِ جِزَّة، بمعنی پشم بریده وبرهم پیچیده . (از منتهی الارب ). و رجوع به جزة شود.
جزئیاتلغتنامه دهخداجزئیات . [ ج ُ ئی یا ] (ع اِ)ج ِ جزئی . رجوع به جزئی شود. || افراد. مقابل کلیات . مصادیق یک مفهوم کلی . رجوع به جزء شود.