زودخشملغتنامه دهخدازودخشم . [ خ َ ] (ص مرکب ) کم حوصله و کسی که بزودی متغیر شده و خشمناک گردد. (ناظم الاطباء). آنکه زود به خشم آید و افروخته گردد. (آنندراج ). زودغرس . حداد. زلق . تنگدل . کم حوصله . زمعی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : شتاب آورد زشت نیکو به چشم نه
زودخشمدیکشنری فارسی به انگلیسیedgy, hot-tempered, hotheaded, huffish, irritable, quick, short-tempered, spitfire, splenetic, testy, tetchy, warm
زودخشمیلغتنامه دهخدازودخشمی . [ خ َ ] (حامص مرکب ) تنگدلی . کم حوصلگی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). صفت زودخشم . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
زودخشمیلغتنامه دهخدازودخشمی . [ خ َ ] (حامص مرکب ) تنگدلی . کم حوصلگی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). صفت زودخشم . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
فقحلةلغتنامه دهخدافقحلة. [ ف َ ح َ ل َ ] (ع مص ) بیجاو زودخشم گرفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
قتبلغتنامه دهخداقتب . [ ق َ ت ِ ] (ع ص ) مرد تنگدل زودخشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
محبوبطلغتنامه دهخدامحبوبط. [ م ُ ب َ ب ِ ] (ع ص ) نادان زودخشم . (منتهی الارب ). جهول سریعخشم . (از اقرب الموارد).
زودخشمیلغتنامه دهخدازودخشمی . [ خ َ ] (حامص مرکب ) تنگدلی . کم حوصلگی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). صفت زودخشم . رجوع به ماده ٔ قبل شود.