زورآزماییلغتنامه دهخدازورآزمایی . [ زْ / زِ ] (حامص مرکب ) نشان دادن زور و نیرو. دست و پنجه نرم کردن . پهلوانی . (فرهنگ فارسی معین ). زورورزی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چو زورآوری خودنمایی کندبر افتاده زورآزمایی کند. <p class
زورآزماییفرهنگ فارسی عمید۱. سنجیدن یا نشان دادن زور و قوۀ خود.۲. آزمودن زور و قوۀ یکدیگر با کشتی گرفتن و دستوپنجه نرم کردن.
زورآزمالغتنامه دهخدازورآزما. [ زِ ] (اِخ ) دهی از دهستان یک مهه است که در بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
زورآزمالغتنامه دهخدازورآزما. [ زْ / زِ ] (نف مرکب ) زورآزمای . زورآزماینده . آنکه زور و نیروی خویش را به معرض آزمایش درآورد. کسی که با دیگری دست و پنجه نرم کند. پهلوان . (فرهنگ فارسی معین ). پهلوان را گویند. (آنندراج ). پهلوان و کشتی گیر. (ناظم الاطباء) <span cl
سرشاخ شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. گلاویزشدن ۲. زورآزمایی کردن، مبارزه کردن، جنگیدن (دو گاو) ۳. درگیر شدن