زیانگرلغتنامه دهخدازیانگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) زیانکار. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زیانکار و دیگر ترکیبهای زیان شود.
تاسهکِشpurse seiner, seine boat, seiner, purse boatواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شناور ماهیگیری که تاسه به پاشنۀ آن متصل میشود
زنگیرلغتنامه دهخدازنگیر. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان اجارود است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و 534 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
زنیرلغتنامه دهخدازنیر. [ زُن ْ ن َ ] (ع اِ) زنار. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به زنار شود.
زیانگریلغتنامه دهخدازیانگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) زیانکاری . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زیانکاری و دیگر ترکیبهای زیان شود.
زیانکارلغتنامه دهخدازیانکار. (ص مرکب ) متلف . اتلاف کننده و تباه کننده . (ناظم الاطباء). زیان آور. آنکه زیان و خسارت رساند : به گیتی زیانکارتر کار چیست که بر کرده ٔ آن بباید گریست . فردوسی .ز گیتی هر آنکو بی آزارترچنان دان که مرگش
زیانگریلغتنامه دهخدازیانگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) زیانکاری . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زیانکاری و دیگر ترکیبهای زیان شود.