زیرافکندلغتنامه دهخدازیرافکند. [ اَ ک َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) بمعنی زیرافکن است که نهالی و توشک و آنچه در زیر افکنده باشند. (برهان ).زیرافکن . (جهانگیری ) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زیرافکن شود. || نام مقامی است از موسیقی که آن کوچک است . (برهان ). نام پرده ای از دوازده پرده ٔموسیقی . (از یا
زیرافکندفرهنگ فارسی عمید= زیرافکن: ◻︎ آه کز یاد ره و پردۀ عراق / رفت از یادم دم تلخ فراق ـ وای کز ترّیّ زیرافکند خُرد / خشک شد کشت دل من، دل بمرد (مولوی: ۱۲۳).
زیرافکنلغتنامه دهخدازیرافکن . [ اَک َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) بمعنی نهالی و توشک و آنچه در زیر افکنده باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). زیرافکند. نهالی و توشک را خوانند. (جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). بمعنی توشک است و مجازاً بر فرش اطلاق شود. (انجمن آرا) (آنندراج ). توشک . (غیاث ) <span class="
شهنازلغتنامه دهخداشهناز. [ ش َ ] (اِ مرکب ) نام نوائی از موسیقی . (از غیاث ) (ناظم الاطباء). نام آوازی . یکی از شش آواز است وآن از زیرافکند خیزد. (یادداشت مؤلف ) : سرو ساقی و ماه رودنوازپرده بربسته در ره شهناز. فرخی .|| عروس . (از
نوروز اصللغتنامه دهخدانوروز اصل . [ ن َ / نُو زِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در موسیقی ، یکی از آوازهای شش گانه ٔ قدما. این آواز با عراق ، زیرافکند، اصفهان و حسینی مناسب است . (فرهنگ فارسی معین ). به نظر میرسد که همان نوروز باشد، ظاهراً از بوسُلیک و حسینی مشتق شد
رهاویلغتنامه دهخدارهاوی . [ رَ ] (اِ) (اصطلاح موسیقی ) نام مقامی است از دوازده مقام موسیقی و وقت سراییدن آن از صبح تا طلوع است و به هندی آن را للت گویند. (از غیاث اللغات ). نام نوایی از موسیقی . (از شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ جهانگیری ). آوازی است که در آخر افشاری نواخته می شود، نصیحت آمیز و
رکبلغتنامه دهخدارکب . [ رَ ] (ع اِ) شترسواران ده عدد و افزون . اسم جمع است یا جمع و گاهی برای اسب سواران هم باشد. ج ، اَرکُب و رُکوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). شترسواران اسم جمع است و گویند جمع است بر خلاف اصل و گاهی بر اسب سواران نیز اطلاق شود. (ازاقرب الموارد). ج ِ راکِ