زیرپیراهنیلغتنامه دهخدازیرپیراهنی . [ هََ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) زیرپیرهنی . زیرپیراهن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ).
زیرپیراهنلغتنامه دهخدازیرپیراهن . [ هََ ] (اِ مرکب ) زیرپیرهن . جامه ٔ نازکی که در زیر پیراهن و روی بدن پوشند. عرقگیر. (فرهنگ فارسی معین ). پیراهنی که زیر پیراهن پوشند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زررویانلغتنامه دهخدازررویان . [ زَ ] (اِخ ) (کوه ...) کوه زرروینده . ظاهراً کوهی در غزنین که در زمان محمود غزنوی کان زری در آن یافتند : بده چندانکه در ده سال از آن کشور خراج آیدبیک هفته برآید مر ترا از کوه زررویان . فرخی .به گنجت اندر
عرق گیرفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه عرق میوهها و گیاهها را میگیرد؛ عرقکش.۲. پیراهن نازک که زیرپیراهن بر تن میکنند؛ زیرپیراهنی.۳. پارچه یا حولهای که عرق بدن را با آن خشک میکنند.۴. پارچهای که بر پشت اسب در زیر زین میاندازند.
لباس زیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد رجامه، زیرپوش، زیرپیراهنی، عرقگیر، زیرشلواری، تنبان، شورت، اسلیپ، پایینپوش، شلوارک سینهبند، پستانبند، سوتین، کرست، گن زنار بادی، تکپوش