سابوتاژفرهنگ فارسی معین(بُ) [ فر ] (اِ.) خرابکاری عمده در کارخانه ، معادن ، قطار آهن و غیره ؛ تخریب پل ها، جاده ها و غیره .
سابتاژلغتنامه دهخداسابتاژ. [ ب ُ ] (فرانسوی ، اِ) مأخوذ از فرانسه ، ضایع کردن افزار و مصالح کار و غیره بعمد و خرابکاری کارگران و ضایع کردن موادی که به آنها سپرده شده یا مصنوعاتی که میسازند.
سبتاءلغتنامه دهخداسبتاء. [ س َ ] (ع اِ) دشت . صحرا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) گسترده گوش در درازی یا کوچکی . (اقرب الموارد).
سبتای بهادرلغتنامه دهخداسبتای بهادر. [ س ُ ب ُ ب َ دُ] (اِخ ) از اعیان امراء چنگیزخان که بایمه نوین بتعاقب سلطان محمد خوارزمشاه مأمور شدند. رجوع به تاریخ مغول ص 28، 36، 37، <span class="hl" dir="lt
آسیب زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زدن، معیوب کردن، خسارت وارد آوردن آسیب به کسی (چیزی) رساندن، آهنگِ کسی (چیزی) کردن (داشتن)، آهشکسی را گرفتن، بدی کردن خرابکاریکردن، سابوتاژ کردن، بههم ریختن، مغشوش کردن دستوپاچلفتی بودن، دستکاری کردن، فضولی کردن سختتر کردن مبتذل کردن ارزان کردن غارتکردن، خراب کردن
تخریبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت هدام، براندازی، خرابکاری، معدوم سازی، انقراض، قلع و قمع، بنیان براندازی، ویرانی▼، ویران سازی، سرکوب، فرونشانی، اتلاف، تضییع رفع، زدایش، امحا، محو نابودی، عدم الغا، لغو واژگون سازی، وارونگی تلاشی، ازهمپاشی، تجزیه اخراج، طرد تاراج، غارت، کشتار سابوتاژ، کارشکنی، منع ازاله
منعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) نع، ممانعت، جلوگیری، بازداشتن، بازداری، محاصره تحریم، مقاومت، اشکالتراشی، مشکلتراشی، کارشکنی، اُبستروکسیون (آبستراکشن)، خرابکاری، سابوتاژ بستن راه، سد مَعبر، انسداد دستگیری، زندان، بازداشت، قلعوقمع، سرکوبی، تحدید مطبوعات، حکومت نظامی، خفقان، اختناق، تحدید کند کردن
اغتشاشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم شاش، اختلال، ایجاداغتشاش، تحریک، تشنجآفرینی، بههم ریختن، آشفته کردن، آشفتگی اشکال تراشی، کارشکنی، سابوتاژ، مداخله، مقاومت، ممانعت، منع گسیختگی، پاشیدگی، عدم اتحاد بیموقعی/ نابههنگامی تزلزل، پریشانی، شوریدگی سرنگونی، واژگونگی، وارونگی ایجاد بلوا، اخلال، براندازی، خرابکاری، تروریسم، خشو