ساج گونفرهنگ فارسی عمیدبه رنگ ساج؛ سیاه؛ تیره؛ تیرهفام: ◻︎ برآمد ساجگون ابری ز روی ساجگون دریا / بخار مرکز خاکی نقاب قبهٴ خضرا (امیرمعزی: ۲۳).
لرزهیاب بالای چاهuphole geophone, shotpoint seis, bug 3, uphole seisواژههای مصوب فرهنگستانلرزهیاب مستقر در نزدیکی دهانۀ چال انفجار
خا ـXaaSواژههای مصوب فرهنگستان← خدمات اَبری *2 خط تیره بهجای x آمده است و نشان میدهد که خا در ترکیب به کار میرود.
برچدنلغتنامه دهخدابرچدن . [ ب َ چ ِ دَ ] (مص مرکب ) برچیدن . در تمام معانی مخفف برچیدن . (برهان ). || در نوردیدن : برچد بنفشه دامن و از خاک برنوشت . منوچهری . || فراهم آوردن . گرد کردن . (ناظم الاطباء). || التقاط. برگرفتن چنانکه مرغ دان
حامللغتنامه دهخداحامل . [ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حمل . برَنده . حَمْل کننده . بردارنده ٔ چیزی برخود. نگاه دارنده . باربردار. ج ، حَمَلة : حاملی محمول گرداند تراقابلی مقبول گرداند ترا. مولوی .- حامل اسفار
ساجلغتنامه دهخداساج . (اِ) درختی باشد بسیار بزرگ و بیشتر در هندوستان روید، طبیعت آن سرد و خشک است . (برهان ) (رشیدی ) (غیاث اللغات ).معرب درخت ساگ است ، و بهندی آنرا ساکهو نامند، و ازچوب ساج تخته ٔ کشتی سازند. (آنندراج ). درختی است بلند در هندوستان بسیار، و گویند چوبش سیاه است و ساج معرب آن
ساجلغتنامه دهخداساج . (اِ) مرغی بود که آن را مرغ کنجدخواره گویند. (برهان ). مرغی است کنجدخوار. (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). و بعضی ماده ٔ مرغ کنجدخواره را ساج گویند. (برهان ). ماده ٔ مرغ کنجدخوارک . (شرفنامه ٔ منیری ) : چون
ساجلغتنامه دهخداساج . (اِخ ) سنج . دهی است از دهستان دودانگه ٔ بخش ضیأآباد شهرستان قزوین ، واقع در 16 هزارگزی جنوب باختر ضیأآباد. کوهستانی و سردسیر است و از آب قنات و رودخانه مشروب میشود. محصول آن غلات و کشمش است ، 1046 تن
ساجلغتنامه دهخداساج . (اِخ ) شهری است مشهور که در میان کابل و غزنین واقع شده و در آنجا معروف است . (معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ).
ساجلغتنامه دهخداساج . (ع اِ) چادر سبز یا سیاه . ج ، سیجان . (منتهی الارب ) (شرفنامه ٔ منیری ). طیلسان سبز یا سیاه . (صراح ) (قطر المحیط) (اقرب الموارد) (شرح قاموس ). رجوع به تاج العروس شود. || سنگی است که بدان شمشیر صیقل کنند. (غیاث اللغات ).
خیرنساجلغتنامه دهخداخیرنساج . [ خ َ ن َس ْ سا ] (اِخ ) از مشایخ مرتاض در بغداد است . اسم او ابوالحسن محمدبن اسماعیل و معاصر الراضی باﷲ خلیفه ٔ عباسی است . وفاتش بسال 322 هَ . ق . اتفاق افتاد. رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 1 ص <sp
ساجلغتنامه دهخداساج . (اِ) درختی باشد بسیار بزرگ و بیشتر در هندوستان روید، طبیعت آن سرد و خشک است . (برهان ) (رشیدی ) (غیاث اللغات ).معرب درخت ساگ است ، و بهندی آنرا ساکهو نامند، و ازچوب ساج تخته ٔ کشتی سازند. (آنندراج ). درختی است بلند در هندوستان بسیار، و گویند چوبش سیاه است و ساج معرب آن
ساجلغتنامه دهخداساج . (اِ) مرغی بود که آن را مرغ کنجدخواره گویند. (برهان ). مرغی است کنجدخوار. (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). و بعضی ماده ٔ مرغ کنجدخواره را ساج گویند. (برهان ). ماده ٔ مرغ کنجدخوارک . (شرفنامه ٔ منیری ) : چون
ساجلغتنامه دهخداساج . (اِخ ) سنج . دهی است از دهستان دودانگه ٔ بخش ضیأآباد شهرستان قزوین ، واقع در 16 هزارگزی جنوب باختر ضیأآباد. کوهستانی و سردسیر است و از آب قنات و رودخانه مشروب میشود. محصول آن غلات و کشمش است ، 1046 تن
ساجلغتنامه دهخداساج . (اِخ ) شهری است مشهور که در میان کابل و غزنین واقع شده و در آنجا معروف است . (معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ).