ساحتلغتنامه دهخداساحت . [ ح َ ] (ع اِ) ساحة. میان سرای . گشادگی میان سرایها. فراخنای سرای . فراخای خانه . صحن خانه . حیاط. ج ، ساح . سوح . ساحات : و چون [ در مسجد الاقصی ] بدیوار جنوبی باز گردی از آن گوشه مقدار دویست گز پوشش نیست وپوشش مسجد که مقصوره در اوست بر دیوار ج
ساحتفرهنگ فارسی عمید۱. ناحیه.۲. فضای خانه.۳. [قدیمی] حیاط.۴. [قدیمی] زمینی که سقف نداشته باشد؛ میدان.
ساحتفرهنگ فارسی معین(حَ) [ ع . ساحة ] (اِ.) 1 - فضای خانه ، حیاط . 2 - زمینی که سقف نداشته باشد. 3 - درگاه ، آستانه .
ساحتفرهنگ مترادف و متضاد۱. پهنه، پیشگاه، جولانگاه، محوطه، عرصه، قلمرو، گستره، میدان ۲. حیاط، صحن، فراخنا، فضا، قلمرو ۳. ناحیه ۴. مرتبه، حد، سطح ۵. درگاه، آستانه
صندلی کودکbaby car seat, child safety seat, infant safety seat,child restraint system, child seat,baby seat, restraining car seat, car seatواژههای مصوب فرهنگستانصندلی ایمنی برای نشستن کودک در خودرو بهمنظور جلوگیری از آسیب رسیدن به او در هنگام تصادف
ساعت ساعتلغتنامه دهخداساعت ساعت . [ ع َ ع َ ] (ق مرکب ) ساعت بساعت . ساعت تا ساعت . دمبدم . لحظه بلحظه : بدان باید نگریست که ساعت ساعت خللی افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب پیشاوری ص 426).ای دل تو برو در بر جانان می باش ساعت ساعت منتظر
ساعت تا ساعتلغتنامه دهخداساعت تا ساعت . [ ع َ ع َ ] (ق مرکب ) از ساعتی بساعتی . از این ساعت به آن ساعت . ساعت به ساعت . ساعت ساعت : ششم آنکه از خداوند سبحانه و تعالی نومید نیستم که ساعت تا ساعت فرج دهد. (تاریخ بیهقی چ ادیب پیشاوری ص 341). همگا
فساحتلغتنامه دهخدافساحت . [ ف َ ح َ ] (ع مص ) فراخ شدن جای . (تاج المصادر بیهقی ). فساحة. || (اِمص )دست گشادگی و مهارت در کاری : پادشاه چون بلاغت و براعت و فصاحت و فساحت او بدید خدای را سجده ٔ حمد آورد. (سندبادنامه ص 314). رجوع به فساحة
مساحتلغتنامه دهخدامساحت . [ م َ ح َ ] (ع مص ) مساحة. زمین پیمودن . (تاج المصادر بیهقی ). پیمودن زمین . زمین پیمایی . پیمایش . و رجوع به مساحة شود. || (اِ) سطح قسمتی معین از محوطه ای : مساحت مثلث ، مساحت مربع، مساحت دایره : که دانست چندین زمین با مساحت صد و شصت ب
مساحتفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) سطحی که میان مجموعهای از خطوط یا مرزها قرار دارد.۲. اندازۀ سطح.۳. [قدیمی] دانش اندازه گرفتن زمین.