اماردلغتنامه دهخداامارد. [ اَ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَمرَد، بی ریش و ساده زنخ . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پسران بی مو و ساده زنخ . ساده رویان . سادگان . بی ریشان . (فرهنگ فارسی معین ). در فرهنگهای عربی به این جمع تصریح نشده است . و رجوع به امرد شود.
ساده روفرهنگ فارسی عمید۱. پسری که هنوز ریش در نیاورده سادهرخ؛ سادهزنخ: ◻︎ چو خواهی که قدرت بماند بلند / دل ای خواجه در سادهرویان مبند (سعدی۱: ۴۷).۲. (صفت) زیبا.
ساده رخلغتنامه دهخداساده رخ . [ دَ / دِ رُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) امرد. بی ریش . ساده . ساده روی . ساده زنخ . ساده زنخدان . ساده شکر. ساده نمک : ساده رخ نزد آنکه خویشش نیست شب چرا میرود چو ریشش نیست .اوحدی .</
غورواشهلغتنامه دهخداغورواشه . [ غورْ ش َ / ش ِ ] (اِ) بمعنی غرواشه که لیف شویمالان و جولاهگان باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). غرواش . غرواشه . (برهان قاطع). رجوع به غرواش و غرواشه شود : آنگه که بود ساده زنخ توختم بسیش و