سارغلغتنامه دهخداسارغ . (اِخ ) (... شرابدار) بهنگامی که عبدالرزاق پسر بزرگ خواجه احمدحسن میمندی بقلعت نندنه موقوف بود کوتوالی آن قلعه را داشت و چون با عبدالرزاق بمهر رفتار کرده بود بعد از وزارت احمد حسن نواخت و خلعت یافت . رجوع به تاریخ بیهقی چ غنی - فیاض ص 149</spa
سارغلغتنامه دهخداسارغ . [ رَ / رِ ] (اِ) چادرشب . سفره . بقچه . (فرهنگ گیلکی ) (فرهنگ لارستانی ). رجوع به سارخ ، سارغ ، سارق ، ساروغ ، ساروق شود.
سارغلغتنامه دهخداسارغ . [ رِ ] (ع ص ) خورنده ٔ خوشه ٔ انگور با بن . (منتهی الارب ). || در بیت زیر ظاهراً بمعنی اعم نوشنده آمده است : گردان برهر نوبری گل سارغ از مل ساغری وان مل محک هرزری با گل محاکا داشته .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص <spa
کوسهنگریshark watching, shark tourismواژههای مصوب فرهنگستاننوعی طبیعتگَردی که در آن گردشگران به تماشای نحوۀ زندگی و رفتار کوسهماهیها در مناطق خاص میپردازند
شارکلغتنامه دهخداشارک . [ رِ ] (اِخ ) شهرکی است از نواحی اعمال بلخ . طایفه ای از دانشمندان از قبیله ٔ ابوسعداز آنجا برخاسته اند. رجوع به (معجم البلدان ) شود.
شارکلغتنامه دهخداشارک . [ رِ ] (اِخ ) ابن سلیمان حمیری از معاصرین عبداﷲبن طاهر طاهری است و آنگاه که عبداﷲبن طاهر از حسین بن عبداﷲ السیاری حاکم سیستان مشاهیر آنجا را چون ابراهیم بن الحضین و... را بخواست این مرد بگریخت وبه مکه شد و آنجا مجاور شد و بازآمد روز سدیگر که به سیستان آمد او را بکشتند.
شارغلغتنامه دهخداشارغ . [ رَ ] (اِ) دستار. (آنندراج ). و این لفظ ترکی است . (غیاث ). شاید همان شاره باشد. رجوع به شاره شود.
شارغلغتنامه دهخداشارغ . [ رِ ] (اِخ ) ابن فالغ. در شجره ٔ نسب حضرت رسول اکرم (ص ) منقول از ابن عباس نام یکی از اجداد پیغمبر اسلام دانسته شده است . (انساب سمعانی ورق 4).
سارغشرلغتنامه دهخداسارغشر. [ ] (اِخ ) شهری بوده است در ناحیه ٔ خزر در موضع هشترخان حالیه و آن را اتل و بیضا نیز می نامیده اند. پایتخت قوم خزر ابتدا بلنجر بوده و پس از فتح آن شهر بدست جراح بن عبداﷲ حکمی سارغشر را قرار داده اند، و به روایتی سارغشر فقط تابستانگاه خزر بوده و در بهار بطرف دشت (بلنجر
بغچهفرهنگ فارسی معین(بُ چِ) [ تر. ] ( اِ.) = بقچه : پارچه بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند. سارغ هم گویند.
سارغشرلغتنامه دهخداسارغشر. [ ] (اِخ ) شهری بوده است در ناحیه ٔ خزر در موضع هشترخان حالیه و آن را اتل و بیضا نیز می نامیده اند. پایتخت قوم خزر ابتدا بلنجر بوده و پس از فتح آن شهر بدست جراح بن عبداﷲ حکمی سارغشر را قرار داده اند، و به روایتی سارغشر فقط تابستانگاه خزر بوده و در بهار بطرف دشت (بلنجر
بارسارغلغتنامه دهخدابارسارغ . [ ] (اِخ ) شهرکی است خرد [ از حدود ماورأالنهر ] و بسیارنعمت و مردمان جنگی . (حدود العالم ).