سازوبازلغتنامه دهخداسازوباز. (نف مرکب ) ریسمان باز. (جهانگیری ) (رشیدی ) (شعوری ). ریسمان باز که بر سر سازو رود و بازیهای غیرمکرر کند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بندباز : السلام ای سیاه سازوبازبه اجازت که هجو کردم باز. سنائی (از انجمن آ
سازبازلغتنامه دهخداسازباز. (اِ) آرایش و زیور و زینت . (ناظم الاطباء). پیراستگی . (اشتینگاس ). || آراسته . مطابق رسم روز. (اشتینگاس ) .
بازلغتنامه دهخداباز. (فعل امر) امر به بازی کردن ، یعنی بباز و بازی کن . (برهان ) (دِمزن ). صیغه ٔ امر از باختن و بازیدن . (غیاث ). امر به باختن . (رشیدی ). امر از بازیدن است . (جهانگیری ) (شعوری ج 1 ورق 165). || (نف مرخم ) م