ساسانلغتنامه دهخداساسان . (اِخ ) (...پنجم )بعد از خسروپرویز در مرو بوده ، و نامهای پادشاهان ایران را که پارسیان آنان را به وخشوری پذیرفته اند و آن پانزده صحیفه است و بزبان آسمانی نسبت داده اند، او بفارسی ترجمه کرده و نام آن دساتیر است و فرهنگ لغات دساتیر نیز در تلو آن حاضر است و بعضی لغات از آ
ساسانلغتنامه دهخداساسان . (اِخ ) (رودخانه ٔ...) در کازرون ، آبش شیرین و گوارا، از چشمه ٔ ریجان برخاسته از تنگ چکان گذشته در قریه ٔ حسین آباد کازرون به آب چشمه ٔ سراب شیر و چشمه ٔ سیاه رود آمیخته ، واردرودخانه ٔ شاپور شود. پس در قریه ٔ پوشکان کازرون به آب چشمه ٔ سرآب دختران پیوسته چون به قریه ٔ
ساسانلغتنامه دهخداساسان . (اِخ ) جد خاندان شاهنشاهی ساسانیان ، و پدر بابک و بابک پدر اردشیر نخستین پادشاه آن سلسله است . و لغت نویسان و مورخان اسلامی او را ساسان الاصغر نامیده اند در مقابل ساسان الاکبر که بنابروایات افسانه ای جد همین ساسان (ساسان چهارم به اصطلاح انجمن آرا) و فرزند بهمن بن اسفن
ساسانلغتنامه دهخداساسان . (اِخ ) ابن روزبه . از امیران ایران پیش از اسلام است و در مجمل التواریخ و القصص بنقل از تاریخ حمزه ٔ اصفهانی نام وی در شمار مرزبانانی از پارسیان آمده که بر دیار عرب فرمان راندند. و گوید: «ساسان بن روزبه پادشاه تهامه ، و مصر، و عمان ، و ثعلبه ،و یثرب بوده است اندر روزگا
ساسانلغتنامه دهخداساسان . (اِخ ) ابن ساسان (ساسان سوم ) به روایت فردوسی در شاهنامه ، فرزند ساسان بن بهمن بن اسفندیار است . فردوسی گوید: چون بهمن همای را ولیعهد خود ساخت ساسان دلتنگ شد و به نیشاپور رفت و زنی از بزرگان بخواست و او را فرزندی آمد که :پدر نام ساسانش کرد آن زمان مر او را بزو
پور ساسانلغتنامه دهخداپور ساسان . [ رِ ] (اِخ ) پسر ساسان بن ساسان و پدر اردشیر بابکان : ببابک چنین گفت از آن پس جوان که من پور ساسانم ای پهلوان .فردوسی .
ساسان الاکبرلغتنامه دهخداساسان الاکبر. [ نُل ْ اَ ب َ ] (اِخ ) لقبی است که فرهنگ نویسان و مورخان اسلامی به ساسان بن بهمن (ساسان نخست ) داده اند. رجوع به تاج العروس و شرح قاموس در ماده ٔ «س وس » و سبک شناسی ج 1 ص 134 و نیز رجوع به ساس
ساسان قاریزلغتنامه دهخداساسان قاریز. (اِخ ) معرب ساسان کاریز، دیهی در بیهق ، و آن را در قرن ششم ساسقاریز می نوشتند. و در این عصر نام یکی از کاریزهای مغیثه از توابع ربع کاه است و از دیه آن اثری نیست . رجوع به تاریخ بیهق ص 40 و حواشی آن ص 33
ساسان کردلغتنامه دهخداساسان کرد. [ ن ِ ک ُ ] (اِخ ) لقب ساسان بن بهمن است . (شرح مقامات حریری مطرزی چ سنگی 1273 ص 39 بنقل دکتر معین در حاشیه ٔ برهان ). رجوع به ساسان بن بهمن شود.
ساساندرهلغتنامه دهخداساساندره . [رَ ] (اِخ ) رودخانه ای است در افریقای غربی فرانسه که به خلیج گینه می ریزد.
ساسانیلغتنامه دهخداساسانی . (ص نسبی ) (پهلوی ...) زبان دوره ٔ ساسانیان . پهلوی جنوبی و جنوب غربی . پارسیک . زبان ساسانی . لهجه ٔ متأخر از زبان پهلوی که در دوره ٔ حکومت ساسانیان در ایران متداول بوده و این در مقابل پهلوی اشکانی است که لهجه ٔ مقدم بر آن بوده است . رجوع به پهلوی (زبان و خط...) در
ساسانیلغتنامه دهخداساسانی . (ص نسبی ) منسوب به ساسان نیای اردشیر و جد سلسله ٔ شاهنشاهی ساسانی : دولت ساسانی . سلسله ٔ ساسانی . خاندان ساسانیان . سلاطین ساسانی . ساسانیه . آل ساسان . آل اردشیر. بنو ساسان . اکاسره . رجوع به ساسان و ساسانیان شود.
ساسانیانلغتنامه دهخداساسانیان . (اِخ ) سلسله ٔ شاهنشاهانی که بعد از اشکانیان و تا حمله ٔ تازیان بر ایران حکومت میکردند. خاندان ساسانی بعد از خاندان هخامنشی مقتدرترین و معروفترین سلسله ٔ ایرانی است و دوره ٔ چهارصد ساله ٔ شاهنشاهی ساسانیان تأثیر عظیمی در تکوین ملیت و فرهنگ ایرانی داشت و هنگامی که
ساسقاریزلغتنامه دهخداساسقاریز. (اِخ ) موضعی در بیهق و بزعم مؤلف تاریخ بیهق اصل آن ساسان قاریز و منسوب به ساسان بن بهمن بوده است . رجوع به تاریخ بیهق ص 40 و 43 و ساسان آباد و ساسوقاریز شود.
ساسوقاریزلغتنامه دهخداساسوقاریز. (اِخ ) موضعی در بیهق که آن را در قرن ششم ساسقاریز مینوشتند. رجوع به تاریخ بیهق ص 40 و 3 و ساسان آباد و ساسان قاریز و ساسقاریز شود.
ساسان الاکبرلغتنامه دهخداساسان الاکبر. [ نُل ْ اَ ب َ ] (اِخ ) لقبی است که فرهنگ نویسان و مورخان اسلامی به ساسان بن بهمن (ساسان نخست ) داده اند. رجوع به تاج العروس و شرح قاموس در ماده ٔ «س وس » و سبک شناسی ج 1 ص 134 و نیز رجوع به ساس
ساسان قاریزلغتنامه دهخداساسان قاریز. (اِخ ) معرب ساسان کاریز، دیهی در بیهق ، و آن را در قرن ششم ساسقاریز می نوشتند. و در این عصر نام یکی از کاریزهای مغیثه از توابع ربع کاه است و از دیه آن اثری نیست . رجوع به تاریخ بیهق ص 40 و حواشی آن ص 33
ساسان کردلغتنامه دهخداساسان کرد. [ ن ِ ک ُ ] (اِخ ) لقب ساسان بن بهمن است . (شرح مقامات حریری مطرزی چ سنگی 1273 ص 39 بنقل دکتر معین در حاشیه ٔ برهان ). رجوع به ساسان بن بهمن شود.
ساسان سرالغتنامه دهخداساسان سرا. [ س َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان گیل دولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش ، واقع در4هزارگزی خاور رضوانده ، کنار راه آهن پونل به کپورچال . جلگه ای ، و هوای آن معتدل مرطوب و مالاریائی ، و آب آن از رودخانه ٔ شفارود، و محصول آن برنج و ابریشم
ساساندرهلغتنامه دهخداساساندره . [رَ ] (اِخ ) رودخانه ای است در افریقای غربی فرانسه که به خلیج گینه می ریزد.
پور ساسانلغتنامه دهخداپور ساسان . [ رِ ] (اِخ ) پسر ساسان بن ساسان و پدر اردشیر بابکان : ببابک چنین گفت از آن پس جوان که من پور ساسانم ای پهلوان .فردوسی .