ساطورلغتنامه دهخداساطور. (ع اِ) آنچه بدان بُرند از کارد و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کارد بزرگ گوشتبُر. (شرفنامه ٔ منیری ). کارد بزرگ و خنجر. (غیاث از منتخب و کشف و لطائف ) (آنندراج ) : همی خواهم من ای دهقان که امروزبگیری خنجری مانند ساطور. <p
تختهساطورchopping boardواژههای مصوب فرهنگستانتختهای چوبی یا پلاستیکی که بر روی آن مواد غذایی با چاقو یا ساطور خرد میشود
ساطورسلغتنامه دهخداساطورس . [ رُ ] (اِخ ) از حکمای یونان و معلم طب جالینوس است . رجوع به عیون الانباء چ 1299 ج 1 ص 84 شود.
ساطوریلغتنامه دهخداساطوری . (ص نسبی ) دارنده ٔ ساطور. || آنچه به ساطور ریزه ریزه شده باشد از سبزی و گوشت و جز آن . رجوع به ساطور شود.
ساطورینلغتنامه دهخداساطورین . [ ی ُ ] (یونانی ، اِ) خصی الثعلب . ذوثلاثة ورقات . رجوع به ساطریون شود.
ساطوریونلغتنامه دهخداساطوریون . (یونانی ، اِ) اسم یونانی خصیةالثعلب است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به ساطریون و ساطورین و مخصوصاً ساطریون شود.
ساطورقصابیگویش اصفهانی تکیه ای: sâtur طاری: sâtür طامه ای: sâtur طرقی: sâtür کشه ای: sâtir نطنزی: sâtur
ساطورسلغتنامه دهخداساطورس . [ رُ ] (اِخ ) از حکمای یونان و معلم طب جالینوس است . رجوع به عیون الانباء چ 1299 ج 1 ص 84 شود.
ساطوری کردنلغتنامه دهخداساطوری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با ساطور ریزه ریزه کردن ، چنانکه گوشت را برای کباب ، یا سبزی را برای قورمه سبزی و غیره . رجوع به ساطور شود.
ساطوریلغتنامه دهخداساطوری . (ص نسبی ) دارنده ٔ ساطور. || آنچه به ساطور ریزه ریزه شده باشد از سبزی و گوشت و جز آن . رجوع به ساطور شود.
ساطورینلغتنامه دهخداساطورین . [ ی ُ ] (یونانی ، اِ) خصی الثعلب . ذوثلاثة ورقات . رجوع به ساطریون شود.
ساطوریونلغتنامه دهخداساطوریون . (یونانی ، اِ) اسم یونانی خصیةالثعلب است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به ساطریون و ساطورین و مخصوصاً ساطریون شود.
تختهساطورchopping boardواژههای مصوب فرهنگستانتختهای چوبی یا پلاستیکی که بر روی آن مواد غذایی با چاقو یا ساطور خرد میشود