سافوتلغتنامه دهخداسافوت . (اِ) صدائی باشد که کبوتربازان کنند و آن چنان است که سر دو انگشت را بر زبان نهند وبتندی هر چه تمامتر پف کنند تا صدای بلندی از آن پدید آید. (برهان ) (آنندراج ) (استینگاس ). سوت . صفیر.
سافوتفرهنگ فارسی عمیدصدایی که انسان با جمع کردن دو لب و بیرون دادن نفس از دهان خود خارج کند؛ صفیر؛ سوت.
شافتلغتنامه دهخداشافت . [ ف َ ] (ع اِ) شافة. اصل و بیخ ، یقال استأصل اﷲ شافته ؛ یعنی ببرد اصل و بیخ آن را خدای . (منتهی الارب ): امید بفضل اله و اقبال پادشاه چنانکه عنقریب سورت ظفر نازل شود... و دفع آفت و استیصال شافت ایشان حاصل گردد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 38
صافدلغتنامه دهخداصافد. [ ف ِ ] (ع ص ) آنکه هر دو پای او دربند باشد و منه نهی عن صلوةالصافد؛ هوان یقرن بین قدمیه کأنهما فی قید. (منتهی الارب ).
شپلفرهنگ فارسی عمید۱. صدایی که با گذاشتن دو سرانگشت میان لبها از دهان برمیآورند؛ سوت؛ سافوت.۲. پایه، مرتبه و منزلت.
سوتفرهنگ فارسی عمید۱. صدایی که کسی از دهان خود با جمع کردن دو لب و بیرون دادن نفس خارج کند و هر صدای شبیه آن؛ صفیر؛ سافوت.۲. آلتی فلزی، استخوانی یا پلاستیکی که با دمیدن در آن صدای زیر و بلندی ایجاد میشود؛ سوتک.