سالانهلغتنامه دهخداسالانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب بسال . و هر سال و سالیانه . (ناظم الاطباء). در هر سال . (استینگاس ). رجوع به سال شود.
سالانهفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به سال.۲. ویژگی کاری که در طول یک سال یک بار انجام شود.۳. ویژگی آنچه در طی یک سال بهطور مداوم انجام شود.۴. (قید) هر سال.
سالیانهلغتنامه دهخداسالیانه . [ ن َ / ن ِ] (اِ مرکب ) آنچه در سال برای کسی از مواجب یا مزد مقرر شده است . || زندگانی . عمر. (اشتنگاس ). || (ص نسبی ، ق مرکب ) سالانه . در سال . سنوی . حولی : سالیانه یکصد هزار تومان عایدی ملک دارد.
سالیانهلغتنامه دهخداسالیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 7هزارگزی جنوب باختری الشتر و 3 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به الشتر. هوای آن
سالیانهلغتنامه دهخداسالیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاوه بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 10هزارگزی جنوب نورآباد و 10هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ خرم آباد بکرمانشاه . هوای آن سرد
سالیانهفرهنگ فارسی عمید۱. = سالانه۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] جیره یا مزد یا درآمدی که در هر سال به کسی برسد.
حلقۀ سالانهannual ring, annual layerواژههای مصوب فرهنگستانهریک از لایههای چوبی که در طول یک سال به تنۀ درخت افزوده شود
اَبیراهی سالانهannual aberrationواژههای مصوب فرهنگستانجابهجایی مختصر موضع یک ستاره در تصویر در طول سال، براثر حرکت زمین به دور خورشید
اختلافمنظر سالانهannual parallax, heliocentric parallaxواژههای مصوب فرهنگستاناختلافمنظر اجرام نجومی براثر حرکت سالانۀ زمین به دور خورشید
حلقۀ سالانهannual ring, annual layerواژههای مصوب فرهنگستانهریک از لایههای چوبی که در طول یک سال به تنۀ درخت افزوده شود
دمای بیشینۀ سالانهannual maximum temperatureواژههای مصوب فرهنگستانبیشینۀ دما در بازۀ زمانی یک سال پیوسته
دوسالانهbiennial, biennal (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانرویدادی مانند برگزاری نمایشگاه که فاصلۀ زمانی آن هر دو سال یکبار است
اَبیراهی سالانهannual aberrationواژههای مصوب فرهنگستانجابهجایی مختصر موضع یک ستاره در تصویر در طول سال، براثر حرکت زمین به دور خورشید
اختلافمنظر سالانهannual parallax, heliocentric parallaxواژههای مصوب فرهنگستاناختلافمنظر اجرام نجومی براثر حرکت سالانۀ زمین به دور خورشید