ساوهلغتنامه دهخداساوه . [ وَ ] (اِخ ) (رستاق ...) مراد به رستاق ساوه شهرستان ساوه نیست که از کوره ٔ همدان است بلکه غیر آن است و الیوم شهری است که آن را میلادجرد میخوانند و این دو رستاق ساوه میخوانند یکی از رستاق اصفهان بوده است و آن دیگر از همدان و حد این هر دو رستاق بیکدیگر متصل است و هر دو
ساوهلغتنامه دهخداساوه . [ وَ ] (اِخ ) نام شهر مشهور و معروف در عراق و گویند دریاچه ای در آنجا بود که هر سال یک کس در آن غرق میکردند تا از سیلان ایمن میبودند و در شب ولادت سرور کاینات آن دریاچه خشک شد. (برهان ) (آنندراج ). نام ولایتی است در عراق نزدیک آوه . گفته اند که سابقاً اهالی آوه شیعی بو
ساوهلغتنامه دهخداساوه . [ وَ ] (اِخ ) نام پهلوانی است تورانی خویش ِ کاموس کشانی که در جنگ رستم کشته شد و او را ساوه شاه نیز میگویند. (برهان ). نام پهلوانی بود کشانی او را ساوه شاه نیز میگفته اند ودر دست رستم کشته شد. (آنندراج ). نام مبارزی قرابت کاموس که رستمش کشته . (شرفنامه ٔ منیری ) <span
ساوهلغتنامه دهخداساوه . [ وَ / وِ ] (اِ) زر خالص را گویند که شکسته و ریزه ریزه شده باشد. (برهان ). ریزه ٔ زر. (شرفنامه ٔ منیری ). زر خالص که شکسته و ریزه ریزه بود و آن را ساو نیز گویند. (جهانگیری ). زر ساوه ، زر خرد باشد چون گاورس و کوچکتر. (صحاح الفرس ). ریز
ساوهفرهنگ فارسی عمید۱. زر سوده و ریزهریزه؛ ریزۀ زر.۲. زر خالص: ◻︎ فزون زآنکه بخشی به زائر تو زر / نه ساوه نه رشته برآید ز کان (فرالاوی: شاعران بیدیوان: ۴۱).
آشوبchaosواژههای مصوب فرهنگستان[آیندهپژوهی] حرکت بیقاعدۀ سامانههای پویا که تعینی و حساس به وضعیت اولیه و در بلندمدت پیشبینیناپذیر است [فیزیک] تحول دینامیکی هر سامانه که رفتار نادورهای (aperiodic) آن بهشدت به شرایط اولیه وابسته است
حفظsave 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از زیرگزینههای پرونده که برای ذخیرهکردن شکلِ موجودِ پرونده در حافظه به کار میرود متـ . حفظ کردن
حفظ بانامsave asواژههای مصوب فرهنگستانیکی از زیرگزینههای پرونده که برای ذخیره کردن شکل موجود پرونده همراه با تغییر نام یا جای آن در حافظه به کار میرود
نظریۀ منطق آشوبchaos theoryواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای مبتنی بر کاربرد روشهای ریاضی برای یافتن منطق وضعیتهای بهسرعتمتغیر و بهظاهر نامرتبط بهمنظور تفسیر بهتر واقعیتهای پیچیده
دریای ساوهلغتنامه دهخدادریای ساوه . [ دَرْ ی ِ وَ / وِ ] (اِخ ) دریاچه ٔ ساوه : دریای ساوه خشک شد و چند نوادر پدید آمد [ در روز ولادت پیغمبر ص ] . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 97). رجوع به دریاچه ٔ ساوه و دریاچه
ساوه شاهلغتنامه دهخداساوه شاه . [ وَ ] (اِخ ) نام پادشاهی ترک : و درهنگام ساوه شاه ترک که بر در هری آمد کنارنگ پیش او شد بجنگ و ساوه شاه را بنیزه بیفکند. (مقدمه ٔ شاهنامه ٔ ابومنصوری از سبک شناسی بهار ج 2 ص 6</sp
دریاچه ٔ ساوهلغتنامه دهخدادریاچه ٔ ساوه . [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ وَ / وِ ] (اِخ ) بحیره ٔساوه . دریاچه ٔ قم . دریاچه ٔ حوض سلطان . رجوع به دریاچه ٔ قم و مآخذ ذیل شود: نزهةالقلوب ج 3 ص <span class="hl" d
پیراحمد ساوه ایلغتنامه دهخداپیراحمد ساوه ای . [ اَ م َ دِ وَ ] (اِخ ) نام مردی که از جانب امیرتیمور گورکان والی همدان و قم و کاشان و قزوین گردیده است . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 442).
ساوه شاهلغتنامه دهخداساوه شاه . [ وَ ] (اِخ ) نام پادشاهی ترک : و درهنگام ساوه شاه ترک که بر در هری آمد کنارنگ پیش او شد بجنگ و ساوه شاه را بنیزه بیفکند. (مقدمه ٔ شاهنامه ٔ ابومنصوری از سبک شناسی بهار ج 2 ص 6</sp
دریای ساوهلغتنامه دهخدادریای ساوه . [ دَرْ ی ِ وَ / وِ ] (اِخ ) دریاچه ٔ ساوه : دریای ساوه خشک شد و چند نوادر پدید آمد [ در روز ولادت پیغمبر ص ] . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 97). رجوع به دریاچه ٔ ساوه و دریاچه
مسجد جامع ساوهلغتنامه دهخدامسجد جامع ساوه . [ م َ ج ِ دِم ِ ع ِ وَ / وِ ] (اِخ ) از ابنیه ٔ قدیمی ساوه در خارج شهر که دارای خطوط و گچ بریهای بسیار عالی است و فعلاً قسمتی از آن خراب شده . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
دریاچه ٔ ساوهلغتنامه دهخدادریاچه ٔ ساوه . [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ وَ / وِ ] (اِخ ) بحیره ٔساوه . دریاچه ٔ قم . دریاچه ٔ حوض سلطان . رجوع به دریاچه ٔ قم و مآخذ ذیل شود: نزهةالقلوب ج 3 ص <span class="hl" d