سباکلغتنامه دهخداسباک . [ س َب ْ با ] (ع ص ) زرگر. مشتق از سبک ، بمعنی زر و سیم گداختن است . (آنندراج ) (غیاث ). سیم پالای . (مهذب الاسماء). گدازگر : سباک ربیع سیم برف در مسام زمین گداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
شباکلغتنامه دهخداشباک . [ ش ِ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) نام روزی (وقعه یی ) از روزهای عرب جاهلیت است . (از معجم البلدان ).
شباکلغتنامه دهخداشباک . [ ش ِ ] (اِخ ) نام جایگاهی است از طرف راست مصعد به مکه از سوی واقصه بطرف مغرب بر هفت میلی . (از معجم البلدان ).
شباکلغتنامه دهخداشباک . [ ش ِ ] (اِخ ) نام جایی است در بلاد غنی بن اعصر میان ابرق عزاف و مدینه . (از معجم البلدان ).
شباکلغتنامه دهخداشباک . [ ش ُب ْ با ] (اِ) قبه ٔ شباک ؛ قبه ای بوده است مشبک و خلیفه گاه بیعت بر کرسی می نشست و در بیرون منبری می نهادند و وزیر بر منبری میشد و استادالدار به یک پایه زیرتر و از مردمان برای خلیفه بیعت می ستدند. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به استادالدار و استاذالدار شود.
سباکیلغتنامه دهخداسباکی . [ س ِ کی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به سباکة که بطنی است از یحضب . (الانساب سمعانی ).
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن سنجر بغدادی حنفی ، مشهور به ابن سماک (یا ابن سباک ) و ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بغدادی شود.
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) عمربن قاسم بن محمدبن بندار سباک مکنی به ابوزرعة. از راویان بود. رجوع به تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص 257 شود.
سباکیلغتنامه دهخداسباکی . [ س ِ کی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به سباکة که بطنی است از یحضب . (الانساب سمعانی ).
انسباکلغتنامه دهخداانسباک . [ اِ س ِ ] (ع مص ) ذوب شدن نقره . (ناظم الاطباء). گداخته شدن زر و جز آن و ریخته شدن در قالب . (از اقرب الموارد). گداخته شدن زر و نقره و دیگر فلزات . (غیاث اللغات ) (آنندراج ): و اوقدوا ناراً فانسبکت الفضة. (اخبار الصین و الهند ص 5 از
زیرِلبچسباکsublabial adhesionواژههای مصوب فرهنگستانچسبندگی یا اتصال نابهنجار مخاط زیرلبی به لب بالا و آرَکسازه