سبحان اللـهفرهنگ فارسی عمید۱. پاک و منزه است خداوند؛ دوری و پاکی است مر خدای را (از زن و فرزند و عیب و نقص).۲. در مقام تعجب گفته میشود.
شبحانلغتنامه دهخداشبحان . [ ش َ ] (ع ص ) دراز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد دراز. (از متن اللغة). دراز و طویل . (ناظم الاطباء).
شبعانلغتنامه دهخداشبعان . [ ش َ ] (اِخ ) نام قلعه است درمدینه در دیار اسیدبن معاویة. (از معجم البلدان ).
شبعانلغتنامه دهخداشبعان . [ ش َ ] (ع ص ) سیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، شِباع و شَباعا. (اقرب الموارد).
شبهانلغتنامه دهخداشبهان . [ ش َ ب َ ] (ع اِ) مس زرد. (از اقرب الموارد). || نباتی است خوشبوی خاردار که شکوفه ٔ لطیف و سرخ رنگ دارد و دانه ای مانند شهدانه . شبهانة یکی آن است . (منتهی الارب ).به معنی گیاه خاردار شبه است . (از اقرب الموارد).
تسبیحفرهنگ فارسی عمید۱. سبحاناللّه گفتن؛ خدا را بهپاکی یاد کردن.۲. نیایش کردن؛ ذکر خدا و مناجات.۳. مهرههای بهنخکشیده که هنگام ذکر و مناجات در دست میگیرند؛ سبحه.
سبحانلغتنامه دهخداسبحان . [ س ُ ] (ع ص ) پاک و منزه . مقدس : کجا ز عیب ملوک زمانه یاد کنندبری بود ز نقایص چو خالق سبحان . فرخی .زآن روز که جز خدای سبحان رابر کس نرود ز خلق سلطانی . ناصرخسرو.و گویند
سبحانلغتنامه دهخداسبحان . [ س ُ ] (ع مص ) دوری و پاکیست مر خدای را از زن و فرزند، منصوب علی المصدریة کأنّه قال اُبَرِّی ُٔ اﷲ من السوء براءة، او معناه السرعة الیه و الخفة فی طاعته او السرعة الی هذه اللفظة. (منتهی الارب ). بپاکی یاد کردن اﷲ تعالی را. (غیاث ) : سبحان اﷲا
سبحانلغتنامه دهخداسبحان . [ س ُ ] (ع مص ) پاک کردن خدا را از بدی . (غیاث ). سبحان اﷲ گفتن . (از اقرب الموارد). رجوع به سبحان اﷲ شود.
سبحانفرهنگ فارسی عمید۱. به پاکی یاد کردن خداوند را؛ سبحانالله گفتن.۲. (اسم، صفت) از نامهای خداوند: ◻︎ توان در بلاغت به سحبان رسید / نه در کنه بیچون سبحان رسید (سعدی۱: ۳۵).۳. [قدیمی] دور و پاکیزه ساختن؛ تنزیه کردن.
سبحانلغتنامه دهخداسبحان . [ س ُ ] (ع ص ) پاک و منزه . مقدس : کجا ز عیب ملوک زمانه یاد کنندبری بود ز نقایص چو خالق سبحان . فرخی .زآن روز که جز خدای سبحان رابر کس نرود ز خلق سلطانی . ناصرخسرو.و گویند
سبحانلغتنامه دهخداسبحان . [ س ُ ] (ع مص ) دوری و پاکیست مر خدای را از زن و فرزند، منصوب علی المصدریة کأنّه قال اُبَرِّی ُٔ اﷲ من السوء براءة، او معناه السرعة الیه و الخفة فی طاعته او السرعة الی هذه اللفظة. (منتهی الارب ). بپاکی یاد کردن اﷲ تعالی را. (غیاث ) : سبحان اﷲا
سبحانلغتنامه دهخداسبحان . [ س ُ ] (ع مص ) پاک کردن خدا را از بدی . (غیاث ). سبحان اﷲ گفتن . (از اقرب الموارد). رجوع به سبحان اﷲ شود.
سبحانفرهنگ فارسی عمید۱. به پاکی یاد کردن خداوند را؛ سبحانالله گفتن.۲. (اسم، صفت) از نامهای خداوند: ◻︎ توان در بلاغت به سحبان رسید / نه در کنه بیچون سبحان رسید (سعدی۱: ۳۵).۳. [قدیمی] دور و پاکیزه ساختن؛ تنزیه کردن.