سبحة اللـهفرهنگ فارسی عمیدجلال خداوند.⟨ سبحات وجهاللـه: [قدیمی] جلال و عظمت باریتعالی؛ انوار الهی.
سبعةلغتنامه دهخداسبعة. [ س َ ع َ ] (ع اِ) درهم سبعة؛ درهمی که ده دانه از آن هفت مثقال بوده است . (مفاتیح العلوم ).
شبعةلغتنامه دهخداشبعة. [ ش ُ ع َ ] (ع اِ) مقدار یک سیری از طعام . (از منتهی الارب ). یکی شبع. به مقدار سیرکننده از طعام .(از اقرب الموارد): اشتهی شبعة من الطعام ؛ به اندازه ٔ یک سیری از غذا اشتها دارم . (از اقرب الموارد).
شبههلغتنامه دهخداشبهه . [ ش ُ هََ / هَِ ] (ع اِمص ، اِ) پوشیدگی کار و مانند آن و امری که در آن حکم به صواب و خطا نکنند. (منتهی الارب ). گفته شده است که شبهة اسم است از اشتباه و آن در اموری است که جواز و حرمت و صحت و فساد و حق و باطل اشتباه شده باشد. ج ، شُبَه
سبحةلغتنامه دهخداسبحة. [ س َ ح َ ] (اِخ )اسب جعفربن ابی طالب رضی اﷲ عنه . (منتهی الارب ). و نام اسب نبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (منتهی الارب ).
سبحةلغتنامه دهخداسبحة. [ س َ ح َ ] (اِخ )اسب جعفربن ابی طالب رضی اﷲ عنه . (منتهی الارب ). و نام اسب نبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (منتهی الارب ).
سبحةلغتنامه دهخداسبحة. [ س َ ح َ ] (ع اِ) (اصطلاح صوفیه ) تاریکی است که حق عز اسمه عالم و عالمیان را در آن آفرید. سپس رشحه ای از نور خود بر عالمیان پاشید پس هر که را از آن نور بهره ای رسید، هدایت یافت و هر کس از آن بی بهره ماند گمراه و سرگردان ماند. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات شود.
سبحةلغتنامه دهخداسبحة. [ س َ ح َ ] (ع اِ) یکی سَبْح . رجوع به سبح شود. || جامه ٔ چرمین . جامه هائی از پوست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
سبحةلغتنامه دهخداسبحة. [ س ُ ح َ ] (ع اِ) دعا. گویند: قضیت سبحتی . (اقرب الموارد). دعا و ذکر. (منتهی الارب ). || نماز تطوع یعنی نافله ، زیرا نمازگزار در آن تسبیح گو است . (از اقرب الموارد). نماز نفل ، یقال : قضیت سبحتی ؛ ای تطوعی . (منتهی الارب ). || مهره ٔ تسبیح . (منتهی الارب ) (دهار). ج ،
سبحةلغتنامه دهخداسبحة. [ س َ ح َ ] (اِخ )اسب جعفربن ابی طالب رضی اﷲ عنه . (منتهی الارب ). و نام اسب نبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (منتهی الارب ).
سبحةلغتنامه دهخداسبحة. [ س َ ح َ ] (ع اِ) (اصطلاح صوفیه ) تاریکی است که حق عز اسمه عالم و عالمیان را در آن آفرید. سپس رشحه ای از نور خود بر عالمیان پاشید پس هر که را از آن نور بهره ای رسید، هدایت یافت و هر کس از آن بی بهره ماند گمراه و سرگردان ماند. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات شود.
سبحةلغتنامه دهخداسبحة. [ س َ ح َ ] (ع اِ) یکی سَبْح . رجوع به سبح شود. || جامه ٔ چرمین . جامه هائی از پوست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
سبحةلغتنامه دهخداسبحة. [ س ُ ح َ ] (ع اِ) دعا. گویند: قضیت سبحتی . (اقرب الموارد). دعا و ذکر. (منتهی الارب ). || نماز تطوع یعنی نافله ، زیرا نمازگزار در آن تسبیح گو است . (از اقرب الموارد). نماز نفل ، یقال : قضیت سبحتی ؛ ای تطوعی . (منتهی الارب ). || مهره ٔ تسبیح . (منتهی الارب ) (دهار). ج ،
مسبحةلغتنامه دهخدامسبحة. [ م ِ ب َ ح َ ] (ع اِ) مهره هایی که با آن تسبیح کنند همچون سبحه . (اقرب الموارد از حواشی زنجانی ).