سبزدرسبزلغتنامه دهخداسبزدرسبز. [ س َ دَ س َ ] (اِ مرکب ) نام لحن نهم باشداز سی لحن . (برهان ). نام نوایی است از موسیقی . (شرفنامه ) (غیاث ). سبز اندر سبز. (آنندراج ) : همی سبز در سبز خوانی کنون بدین گونه سازند مردان فسون . فردوسی .چو ب
سبزدرسبزفرهنگ فارسی عمیداز الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو بانگ سبزدرسبزش شنیدی / ز باغ زرد سبزه بردمیدی (نظامی۱۴: ۱۸۰).
سبز چراغلغتنامه دهخداسبز چراغ . [ س َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) چراغ سبز و تازه و پرنور : شد برافروخته چو سبز چراغ سبزدرسبز چون فرشته ٔ باغ .نظامی (هفت پیکر ص 197).
سبزه درسبزهلغتنامه دهخداسبزه درسبزه . [ س َ زَ / زِ دَ س َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) نام لحن نهم باشد از سی لحن باربد. (برهان ) (آنندراج ). یکی از سی لحن باربد : چو بانگ سبزه درسبزه کشیدی ز باغ خشک سبزه بر
باربدلغتنامه دهخداباربد. [ ب ُ / ب َ ] (اِخ ) جهرمی یا باربُذ . نام مطرب خسروپرویز است . گویند اصل او از جهرم بوده که از توابع شیراز است و در فن بربطنوازی و موسیقی دانی عدیل و نظیر نداشته و سرود مسجع از مخترعات اوست و آن سرود را خسروانی نام نهاده بود. (برهان )