ستهلغتنامه دهخداسته . [ س ِ ت ِه ْ ] (اِ) لجاجت و ستیزه کردن . (برهان ). لجاج و ستیزه . (جهانگیری ) : تو نرم شو چو گشت زمانه درشت هسته برو که سود ندارد سته . ناصرخسرو.|| (ص ) ضعیف و ناتوان . (برهان ).
ستهلغتنامه دهخداسته . [ س َ ت َه ْ ] (ع مص ) پیروی کردن کسی از پشت . || زدن به اِست کسی . (از اقرب الموارد). || کلان سرین شدن . (منتهی الارب ).
ستهلغتنامه دهخداسته . [ س َ ت ِه ْ ] (ع ص ) پس رو قوم . || آنکه سرین کلان را دوست دارد. (منتهی الارب ).
ستهلغتنامه دهخداسته . [ س َت ْ ت َ / ت ِ / س َ ت َ / ت ِ ] (اِ)انگور و به عربی عنب گویند. (برهان ) (جهانگیری ). مأخذ این لغت سه دانه انگور است که در میان انگور است . (آنندراج ) <span class=