ستودنلغتنامه دهخداستودن . [ س ُ / س ِ دَ ] (مص ) اوستا ریشه ٔ «ستو، سته اومی » (مدح کردن ، تمجید کردن )، پهلوی «ستوتن » ، هندی باستان ریشه ٔ «ستااوتی ، ستو» ، استی «ست ، ان » (مدح کردن ، تمجید کردن ) و «ستود و ستید» (مدح ، ستایش )، افغانی عاریتی و دخیل «ستایل
ستودنفرهنگ فارسی عمید۱. مدح کردن؛ ستایش کردن؛ ستاییدن.۲. خوبی و نیکویی کسی یا چیزی را بیان کردن؛ وصف کردن.
ستودندیکشنری فارسی به انگلیسیadmire, applaud, commend, eulogize, laud, magnify, praise, sing, venerate
ستودنیلغتنامه دهخداستودنی . [ س ُ / س ِ دَ / دِ ] (ص لیاقت ) آنچه لایق ستودن باشد. آنچه درخور ستایش باشد.
ستودنیلغتنامه دهخداستودنی . [ س ُ / س ِ دَ / دِ ] (ص لیاقت ) آنچه لایق ستودن باشد. آنچه درخور ستایش باشد.
نستودنلغتنامه دهخدانستودن . [ ن َ س ِ / س ُ دَ / ن َ دَ ] (مص منفی ) مقابل ستودن : صبر است کیمیای بزرگی هانستود هیچ دانا صفرا را.ناصرخسرو.
گرستودنلغتنامه دهخداگرستودن . [ گ َ رَ دَ ] (اِ) کپان و آن ترازومانندی است که بسته ها و تنگهای بار را بدان سنجند. (برهان ) (آنندراج ). قپان . ظاهراً مصحف «گرستون » و «کرستون » است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به گرستون شود.