ستوردانلغتنامه دهخداستوردان . [ س ُ ] (اِ مرکب ) اصطبل . (آنندراج ) : زحل دلالت دارد بر سردابها و ستوردانها. (التفهیم ).
ستوردنلغتنامه دهخداستوردن . [ س ُ / س ِ دَ ] (مص ) ستردن که تراشیدن و حک نمودن و پاک کردن باشد. (برهان ). ستردن . (جهانگیری ). رجوع به ستردن شود.
مبعرلغتنامه دهخدامبعر. [ م َ ع َ / م ِ ع َ ] (ع اِ) چرب روده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جای بعر. ج ، مباعر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای پشکل و بعر. (ناظم الاطباء). جای خروج پشکل از هر نوع چارپای . (از محیطالمحیط). جایگاه پشک رهگذار. (یا
دامپزشکلغتنامه دهخدادامپزشک . [ پ ِ زِ ] (اِ مرکب ) بیطار. (از لغات مصوب فرهنگستان ). ستورپزشک (در پهلوی ). آنکه چهارپایان بیمار اهلی را درمان کند. چه ، دام در فارسی به معنی جانور اهلی میباشد. دامپزشک را فرهنگستان بجای بیطار که چهارپایان اهلی را درمان کند قرار داده است اما صحیح آن بود که «ستورپز