سجایالغتنامه دهخداسجایا. [ س َ ] (ع اِ) ج ِ سجیة. خوها و عادتها. (غیاث ) (منتهی الارب ) : کریم السجایا، جمیل الشیم . سعدی (بوستان ).دل داده ام بیاری عاشق کشی نگاری مرضیة السجایا محمودة الخصائل . حافظ.رج
دولفین کوهاندار اطلسیSousa teusziiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان که بالۀ پشتی آن بهطور غیرمعمول منحنی و خمیده است و کوهان یا قوز کوچکی بر روی قسمت پشتی دارد
دولفین کوهاندار چینیSousa chinensisواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان با پیشانی شیبدار که بالۀ پشتی دوطبقۀ آن شامل یک بالۀ کوچکتر است که بر روی قوز طویل پشتی قرار گرفته است
شجالغتنامه دهخداشجا. [ ش َ ] (اِخ ) نام اجدادی است . (منتهی الارب ). || نام آبی است در توضح بعد از دیار عنیزة. (از معجم ما استعجم ). || نام وادیی است میان مصر و مدینه .(از معجم البلدان ). نام وادیی است . (منتهی الارب ).
شجالغتنامه دهخداشجا. [ ش َ ] (ع اِ) استخوان و جز آن که در گلو بماند. (منتهی الارب ). آنچه از استخوان و جز آن در گلو گیر کند. || مجازاً در معنی اندوه و حزن بکار برند. (از اقرب الموارد).
شجالغتنامه دهخداشجا. [ ش َ ] (ع مص ) اندوهگین شدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). غصه مند شدن . || شجی الرجل بالشجا؛ استخوان در گلو گیر کردن ، پس گلوگیر شدن بدان . (از اقرب الموارد): شجی بالعظم شجاًء؛ غصه مند شد از استخوان . (منتهی الارب ). ماندن استخوان در گلوی کسی . (ناظم الاطباء). ||
طبایعفرهنگ مترادف و متضاد۱. طبیعتها، سرشتها، نهادها ۲. سجایا، خویها ۳. مزاجها، طبعها ۴. طبع، قریحه ۵. چهار عنصر
لابرویرلغتنامه دهخدالابرویر. [ ی ی ِ ] (اِخ ) ژان دو. عالم فرانسوی مُخصّص در سجایا. مولد پاریس به سال 1645 و وفات 1696 م .