سجلاتلغتنامه دهخداسجلات . [ س ِ ج ِ ] (اِ)یاسمن ، و در قاموس سجلاط (به طای حطی ) آورده و ظاهراً معرب کرده اند یا به تای قرشت غلط خوانده اند. (رشیدی ). یاسمین را یاسمن و یاسم و یاس نیز گویند و آن گلی است سپید و خوشبو. (آنندراج ). رجوع به سجلاط شود.
سجلاتفرهنگ فارسی عمید۱. = سجِل۲. خط اسلامی برگرفته از خط کوفی که برای نوشتن اسناد به کار میرفته است.
سجلاطلغتنامه دهخداسجلاط. [ س َ ج ُ / س ِ ج ُ ] (اِ) به لغت یونانی یاسمین را گویند که یاسمن زرد و یاسمن سفید باشد. (برهان ) (الفاظ الادویه ). در المعرب جوالیقی ص 184 سطر 6 و در منتهی الارب بدین
سجلاطلغتنامه دهخداسجلاط. [ س ِ ج ِل ْ لا ] (ع اِ) چیزی است از صوف که زنان بر هودج اندازند. (المعرب جوالیقی از فراء). || یا آن جامه ٔ کتان نگارین بر شکل نگار خاتم . (منتهی الارب ) (المعرب ). و فراء گوید:آن جامه ای است کتانی نگار زده که نگارهای آن خاتم را ماند و گمان دارند که آن رومی سجلاطس است
طین سجلاتلغتنامه دهخداطین سجلات . [ ن ِ س ِ ج ِل ْ لا] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به طین مختوم شود.
طین سجلاتلغتنامه دهخداطین سجلات . [ ن ِ س ِ ج ِل ْ لا] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به طین مختوم شود.
شروطیلغتنامه دهخداشروطی . [ ش ُ ] (ص نسبی ) این نسبت مربوط به نوشتن صکوک و سجلات می باشد. (از انساب سمعانی ). || صکاک . رئیس چک نویس . (از مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ). قباله نویس . (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ).
ابن خیرانلغتنامه دهخداابن خیران . [ اِ ن ُ خ َ ] (اِخ ) ولی الدوله ابومحمد احمدبن علی . وفات 431 هَ .ق . ادیب و شاعر. از طرف ظاهربن حاکم سلطان مصر متولی نوشتن سجلات بوده و دیوان شعری در چند ورقه داشته است .
سجلاطلغتنامه دهخداسجلاط. [ س َ ج ُ / س ِ ج ُ ] (اِ) به لغت یونانی یاسمین را گویند که یاسمن زرد و یاسمن سفید باشد. (برهان ) (الفاظ الادویه ). در المعرب جوالیقی ص 184 سطر 6 و در منتهی الارب بدین
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) دامغانی . قاضی القضات . یحیی بن عیسی بن جزله طبیب را پس از قبول مسلمانی برکشیدو مکانت وی بدانجا رسانید که کتابت سجلات خویش بدو مفوض داشت . او راست : شرح کتاب الحیطان مرجی ثقفی . و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص <span class="hl" dir=
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن حماد کاتب . وی در خلافت منصور و مهدی عباسی میزیست و او یکی از خوشنویسان معروف است . (ابن الندیم ). و شاگردان داشت که بدوازده قلم تحریر میکردند: قلم جلیل ، قلم سجلات ، قلم دیباج ، قلم اسطورمار کبیر، قلم ثلثین ، قلم زنبور، قلم مفتح ، قلم حرم ، قلم مؤا
طین سجلاتلغتنامه دهخداطین سجلات . [ ن ِ س ِ ج ِل ْ لا] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به طین مختوم شود.