سجودلغتنامه دهخداسجود. [ س ُ ] (ع مص ) سر بر زمین نهادن وفروتنی نمودن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ترجمان القرآن ). سر بر زمین نهادن و فروتنی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ) (دهار) : از سجودش بتشهد برد آنگه بسلام زو سلامی و درودی ز تو بر جمع
سجودفرهنگ فارسی معین(سُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سجده کردن . 2 - (اِمص .)پرستش ، پیشانی بر زمین گذاشتن برای عبادت یا اظهار فروتنی .
سُّجُودِفرهنگ واژگان قرآنسجده کردن (سجود يا سجده به معناي به رو بر زمين افتادن و پيشاني و يا چانه را بر زمين نهادن است ، سجود مصدر بوده وبه يکبار انجام دادن آن ، سجده مي گويند)
bowدیکشنری انگلیسی به فارسیتعظیم، کمان، قوس، سجود، سرتکان دادن، خم شدن، تعظیم کردن، خم کردن، سر فرود اوردن، خمیده شدن، خمیدن، سجود کردن
مسجودلغتنامه دهخدامسجود. [ م َ] (ع ص ) سجده شده . عبادت شده . معبود. پرستیده شده . (ناظم الاطباء). سجده گرفته . (مهذب الاسماء) : مسجود زمین و آسمان است تخت تو که از مکان نجنبد. خاقانی .- مسجود ملائک ؛ آدم اب