سحابلغتنامه دهخداسحاب . [ س َ ] (اِخ ) نام پرچمی است مربوط بدوره ٔ ابومسلم خراسانی . (تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ج 1 ص 134).
سحابلغتنامه دهخداسحاب . [ س َ ] (اِخ ) نام دهی در نوزده فرسخی میانه ٔ جنوب و مشرق فلاحی است . (فارسنامه ٔ ناصری گفتار2 ص 239).
سحابلغتنامه دهخداسحاب . [ س َ ] (ع اِ) ابر. (دهار) (ترجمان القرآن ). ابری بارنده . (مهذب الاسماء) : یکی کوه بینی سر اندر سحاب که بر وی نپرّید پرّان عقاب . فردوسی .چو تیر از کمان یا چو برق از سحاب همی رفت بی خورد و آرام و خواب .
سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
مجموعۀ احساسیsoap opera, soap, soaperواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ تلویزیونی سبک و احساسی که معمولاً در طول روز پخش میشود
شعابلغتنامه دهخداشعاب . [ ] (ع اِ) برگش مانند ماهی کوچک است و ثمراتش مثل سارق و در طرفی سه دانه بود و از مسهلات است و بعضی آن را حب الملوک خوانند. (نزهةالقلوب ).
سحابی شمسی، سحابی خورشیدیsolar nebulaواژههای مصوب فرهنگستانسحابیای از گاز و غبار که پنج میلیارد سال پیش منظومۀ شمسی از آن پدید آمده است متـ . سحابی اولیه primeval nebula
سحابةلغتنامه دهخداسحابة. [ س َ ب َ ] (ع اِ) ابر. سحاب . جمع آن سحب و سحائب است . (منتهی الارب ). ابر. (دهار). یکی ابر بود. جمعِ آن سحائب است . (از اقرب الموارد). || مدت ، گویند: ماافعله سحابة یومی ؛ یعنی نکنم آن را مدت روز خود. (منتهی الارب ).
سحابةلغتنامه دهخداسحابة. [س ُ ب َ ] (ع اِ) باقی آب در چاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مانده ٔ آب در غدیر. (اقرب الموارد).
سحابیلغتنامه دهخداسحابی . [ س َ ] (اِخ ) استرآبادی . لطفعلی بیک آذر آرد: ازجمله ٔ ارباب صلاح و اصحاب فلاح است ، مدتی سالک طریق نظم بود، آخرالامر بعد از مجاورت آستانه ٔ رضویه بتحصیل علوم و تنبیه و تهذیب اخلاق حسنه پرداخت . از اوست :زآن رو خط مشک سود برخاست آتش بنشست ورود برخاست .نمو
سحابیلغتنامه دهخداسحابی . [ س َ ] (اِخ ) نجفی . مؤلف مرآت الخیال آرد: مولانا سحابی نجفی ، محقق و صاحب حال بود و در مطاوی چهار مصراع رباعی هزاران معانی بلند و مطلب ارجمند ودیعت نهاده و از نعمت خانه ٔ معنی بهره ٔ تمام به گرسنه چشمان روشن پیرای بینش (؟) رسانیده به وقت موعود سر در پرده ٔ اختفا کش
سحاب اصفهانیلغتنامه دهخداسحاب اصفهانی . [ س َ ب ِ اِ ف َ ] (اِخ ) سیدمحمد حسینی متخلص به سحاب (متوفی سال 1222 هَ . ق .)، خلف صدق سیداحمد متخلص به هاتف . تذکره ٔ رشحات سحاب بنام نامی او است و قریب بیست و پنجهزار بیت دارد. فن عروض و قوافی و شعر را پیش پدر فرا گرفت . در
سحاب البحرلغتنامه دهخداسحاب البحر. [ س َ بُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اسفنج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (منتهی الارب ).
سحاب کفلغتنامه دهخداسحاب کف . [ س َ ک ] (ص مرکب ) کنایه از کریم و جوانمرد. (آنندراج ). سحاب کف .جود و سخا بخشش و عطا. (مجموعه ٔ مترادفات ص 113).
سحاب منظرلغتنامه دهخداسحاب منظر. [ س َ م َ ظَ ] (ص مرکب ) ابر مانند. همچون پاره ٔ ابر در سپیدی : روزی صیادان پیلی وحشی گرفتند... بادحرکت ، آتش سرعت ، کوه پیکر، سحاب منظر. (سندبادنامه ص 56).
سحاب نواللغتنامه دهخداسحاب نوال . [ س َ ن َ ] (ص مرکب ) کنایه از کریم و جوانمرد. (آنندراج ). رجوع به سحاب کف شود.
خاتون خرگه سحابلغتنامه دهخداخاتون خرگه سحاب . [ ن ِ خ َ گ َ هَِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب و ماهتاب است . (آنندراج ).
چشم سحابلغتنامه دهخداچشم سحاب . [ چ َ / چ ِ م ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً بمعنی دیده ٔ ابرهاست چه همانگونه که از دیده ٔ آدمی اشک میریزد از سحاب نیز باران میبارد، پس بمجاز برای سحاب هم ، چشمی و دیده ای فرض کرده اند : از کف ز
خرگه سحابلغتنامه دهخداخرگه سحاب .[ خ َ گ َ هَِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به خرگاه سحاب شود.
سیم سحابلغتنامه دهخداسیم سحاب . [ م ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قطرات باران و سونش باران . (آنندراج ) : تا سیم سحاب ناشمرده در دامن ضبط روزگار است در عهده ٔ حفظ ایزدی بادذاتت که عطای بیشمار است .ابوطالب کلیم (از آنندراج )
لعاب سحابلغتنامه دهخدالعاب سحاب . [ ل ُب ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باران : چه عجب زآنکه تری لب و گل از لعاب سحاب دیدستند.خاقانی .