سخطلغتنامه دهخداسخط. [ س َ خ َ ] (ع مص ) غضب گرفتن . (اقرب الموارد). راضی نشدن . ضد رضا : ابونعیم مدتی بس دراز است در این سخط بماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 418).عیش ناخوش همی کنی به سخطسود بیخود چرا کشی به ستم . <p class="a
سخطلغتنامه دهخداسخط. [ س ُ / س ُ خ ُ ] (ع مص ) خشم گرفتن و ناخشنود شدن . ضد رضا. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سخطدیکشنری عربی به فارسینارضايتي , ناخشنودي , گله , شکايت , ناخشنود کردن , سرزنش , توبيخ , سرکوفت , طعنه , ريل خط اهن , خط اهن , نرده , نرده کشيدن , توبيخ کردن
تکینه 1sachetواژههای مصوب فرهنگستانکیسهای کوچک و دورانداختنی، معمولاً از جنس پلاستیک، محتوی مقادیری از مواد غذایی یا بهداشتی یا دارویی، در حد یک بار مصرف
لحیم سخت،سختلحیمbraze, hard solderواژههای مصوب فرهنگستانپیوند ناشی از گرمایش قطعات سرهمبندیشده تا دمای ذوب سختلحیمکاری با فلزِ پرکُن، به روش مویینگی
لحیمکاری سخت،سختلحیمکاریbrazing, hard solderingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ایجاد اتصال با استفاده از فلزِ پرکُن در دمای بالاتر از 450 درجة سلسیوس و زیر نقطة ذوب فلز پایه که در آن نفوذ در اتصال براثر خاصیت مویینگی صورت میگیرد
سختلحیمکاری پخشی،سختلحیمکاری نفوذیdiffusion brazingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی لحیمکاری سخت که در آن فلز پرکن و اجزای فاز مذاب به درون فلز پایه پخش میشوند و اتصالی با خواص مشابه فلز پایه به دست میآید
دسخطلغتنامه دهخدادسخط. [ دَ خ َ ] (اِ مرکب ) مخفف دستخط. (از ناظم الاطباء). رجوع به دستخط شود. || امضاء و رقم . (ناظم الاطباء).- دسخط خاص ؛ صحه و امضای پادشاه . (ناظم الاطباء).
متسخطلغتنامه دهخدامتسخط. [ م ُ ت َ س َخ ْ خ ِ ] (ع ص )ناخشنود شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ناخشنود و رنجیده و آزرده . (ناظم الاطباء). || کم شمرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کم شمرده . (ناظم الاطباء). || کسی که بیجا و بی موقع می دهد. || ناپسند
مسخطلغتنامه دهخدامسخط. [ م َ خ َ ] (ع مص ) مصدرمیمی است از سخط. (از منتهی الارب ). سخط. (اقرب الموارد). خشم گرفتن و ناخشنود شدن . (آنندراج ). و رجوع به سخط شود. || (اِ) آنچه شخص را به سخط وادارد و عصبانی کند. ج ، مَساخط. (از اقرب الموارد).
تسخطلغتنامه دهخداتسخط. [ ت َ س َخ ْ خ ُ ] (ع مص ) اندک شمردن . (تاج المصادر بیهقی ). کم شمردن || بناجایگاه دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اندک شمردن و بنا جایگاه دادن عطا. (از متن اللغة)(از اقرب الموارد) (از المنجد). || خشم گرفتن و ناخشنود شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نا