سرآغازلغتنامه دهخداسرآغاز. [ س َ ] (اِ مرکب ) مقابل سرانجام . چیزی که به آن شروع چیزی واقع شود، و با لفظ کردن و زدن مستعمل است . (آنندراج از بهار عجم ) : ای نام تو بهترین سرآغازبی نام تو نامه کی کنم باز. نظامی .چو برقع ز روی سخن برفک
سرآغازدیکشنری فارسی به انگلیسیembryo, germ, incunabula, introduction, opening, origin, preface, prelude, prologue, rudiment, spring, steppingstone, sunrise
سرآغاز حفاظleading point of needواژههای مصوب فرهنگستاناولین نقطه در مکان پرتصادف که در آن، برای پیشگیری از برخورد وسیلة نقلیه با مانع، حفاظ نصب میشود
سرآغاز حفاظleading point of needواژههای مصوب فرهنگستاناولین نقطه در مکان پرتصادف که در آن، برای پیشگیری از برخورد وسیلة نقلیه با مانع، حفاظ نصب میشود
سرآغاز حفاظleading point of needواژههای مصوب فرهنگستاناولین نقطه در مکان پرتصادف که در آن، برای پیشگیری از برخورد وسیلة نقلیه با مانع، حفاظ نصب میشود