سیرآهنگلغتنامه دهخداسیرآهنگ . [ هََ ] (ص مرکب ) بلندآهنگ . در اینجا لفظ آهنگ به معنی آواز است . (غیاث ) (آنندراج ) : ذره تا خورشید گلبانگ اناالحق میزندنغمه ٔ خارج ندارد ساز سیرآهنگ عشق . صائب (از آنندراج ).|| راضی . خشنود. || جوانمرد.
سرآهنگلغتنامه دهخداسرآهنگ . [ س َ هََ ] (اِ مرکب ) پیشرو لشکر که بعربی مقدمةالجیش خوانند و بترکی هراول گویند. (آنندراج ) (برهان ). پیشرو لشکر. (شرفنامه ٔ منیری ) : طلایه نگه کن که از خیل کیست سرآهنگ این دوده را نام چیست . فردوسی .و ه
ساز سیرآهنگلغتنامه دهخداساز سیرآهنگ . [ زِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساز بلندآهنگ . ساز بلندآواز. (آنندراج ) : ذره تا خورشید گلبانگ اناالحق میزندنغمه ٔ خارج ندارد ساز سیرآهنگ عشق . صائب (از آنندراج ).هیچ ساز از دلنوازی نیست سیرآهنگ تر
سرآهنگلغتنامه دهخداسرآهنگ . [ س َ هََ ] (اِ مرکب ) پیشرو لشکر که بعربی مقدمةالجیش خوانند و بترکی هراول گویند. (آنندراج ) (برهان ). پیشرو لشکر. (شرفنامه ٔ منیری ) : طلایه نگه کن که از خیل کیست سرآهنگ این دوده را نام چیست . فردوسی .و ه
کجرولغتنامه دهخداکجرو. [ ک َرَ / رُو ] (نف مرکب ) کج رونده . که صراط مستقیم نپوید. رونده براه کج . که براه مستقیم نرود : تا در این رشته ای که مسکن تست نفست ار کجرو است دشمن تست . سنائی .فلک کجروتر