سراپالغتنامه دهخداسراپا. [ س َ ] (اِ مرکب ) (از: سر+ «َا» واسطه + پا). سراپای . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). همه و تمام . (برهان ). سرتاپا و همه و تمام . (آنندراج ). تمام از اول تا آخر. (غیاث ) : بزندانیان جامه ها داد نیزسراپای و دینار و هرگونه چیز. <p clas
سراپافرهنگ فارسی عمید۱. سرتاپای انسان؛ قدوبالا؛ اندام.۲. (قید) [مجاز] همگی؛ کلاً؛ تماماً.۳. (صفت) [مجاز] همه؛ تمام.
پیایند 3sereiواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ کامل مراحل پیاپی در توالی جنگل که در هریک اجتماع گیاهی متفاوت استقرار مییابد
رقصاکchoreaواژههای مصوب فرهنگستانحرکتی پرشی و غیرارادی که بهویژه در شانهها و مفاصل خاصرهای ـ رانی و صورت ایجاد شود و موجب پیچوتابی شبیه به رقص در بدن گردد
سیراءلغتنامه دهخداسیراء. (اِخ ) دهی است جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران . دارای 127 تن سکنه . آب آن از رود کرج و چشمه سار. محصول آنجا غلات ، باغات میوه ، لبنیات و عسل است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
سیراءلغتنامه دهخداسیراء. [ س َ ] (ع اِ) نوعی از چادرها است که خطوط زرد دارد یا از ابریشم و زربافته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جامه ای که ابریشم در آن بکار برده باشند. (مهذب الاسماء). || گیاهی است که به گیاه خله ماند. || پوست که بخسته چفسیده باشد. || پرده ٔ دل . || شاخ خرمابن . (منتهی ال
سراپائینلغتنامه دهخداسراپائین . [ س َ ] (ص مرکب ) سرپائین . مقابل سرابالا و سربالا. رجوع به سرپائین شود.
سراپا دادنلغتنامه دهخداسراپا دادن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) کون دادن ، و این محاوره ٔ لوطیانست . (آنندراج ) (بهار عجم ). لواطت و اغلام و مغلم . (مجموعه ٔ مترادفات ص 312) : داد عاشق پروری آن سروبالا میدهددیگران رو میدهند و اوسراپا میدهد
سراپا دادنلغتنامه دهخداسراپا دادن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) کون دادن ، و این محاوره ٔ لوطیانست . (آنندراج ) (بهار عجم ). لواطت و اغلام و مغلم . (مجموعه ٔ مترادفات ص 312) : داد عاشق پروری آن سروبالا میدهددیگران رو میدهند و اوسراپا میدهد
سراپائینلغتنامه دهخداسراپائین . [ س َ ] (ص مرکب ) سرپائین . مقابل سرابالا و سربالا. رجوع به سرپائین شود.