سرایتلغتنامه دهخداسرایت . [ س ِ ی َ ] (ع مص ) تأثیر و دررفتن واثر کردن چیزی در چیزی . (غیاث ). سرایة : نیست یک تن در این همه اطراف کاندر او وهن را سرایت نیست . مسعودسعد.رجوع به سرایة شود. || درگذشتن از چیزی . (غیاث اللغات از صراح ا
سرایتفرهنگ فارسی عمید۱. (پزشکی) انتقال مرض از یکی به دیگری؛ واگیری.۲. اثر کردن و جاری شدن چیزی در اجزای چیز دیگر؛ اثر کردن چیزی در چیز دیگر.۳. [قدیمی] به راه افتادن و سیر کردن در شب؛ شب رفتن.
سرایتفرهنگ فارسی معین(سَ یَ) [ ع . سرایة ] 1 - (مص ل .) اثر کردن . 2 - (اِمص .) اثر، تأثیر. 3 - انتقال بیماری به دیگری .
ارّهایserrateواژههای مصوب فرهنگستانویژگی برگی دارای حاشیهای با دندانههای کوچک تیز که نوک آنها به سمت رأس باشد
دوارّهایbiserrate, doubly serrateواژههای مصوب فرهنگستانویژگی برگی که دندانههای حاشیۀ ارّهای آن مجدداً ارّهای شده باشد
ریزارّهایserrulate, finely serrateواژههای مصوب فرهنگستان[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی برگی که حاشیۀ آن دندانههای ارّهای بسیار ریز داشته باشد [حشرهشناسی] ویژگی پیوستهایی که دارای دندانههای ریز ارّهمانند باشد
شرادلغتنامه دهخداشراد. [ ش ِ / ش ُ ](ع مص ) شرود. رمیدن . (منتهی الارب ). رمیدن ستور. (یادداشت مؤلف ). رمیدن و ترسیده شدن . (ناظم الاطباء).
سرایت 1contagionواژههای مصوب فرهنگستانانتقال عفونت ازطریق تماس مستقیم یا انتشار قطرکها یا اشیای آلوده
سرایت 2transmission 5واژههای مصوب فرهنگستان1. انتقال بیماری از یک فرد به فرد دیگر 2. انتقال صفات وراثتی از والدین به نسل بعد
سرایتپذیرtransmissible 1واژههای مصوب فرهنگستانویژگی آنچه قابل سرایت از فردی به فرد دیگر یا از یک گونه به گونۀ دیگر است
سرایت کردنلغتنامه دهخداسرایت کردن . [ س ِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اثر کردن . راه یافتن : بسوزم که یار پسندیده اوست که در وی سرایت کند سوز دوست . سعدی .فراقنامه ٔ سعدی به هیچ گوش نیامدکه دردی از سخنانش در او نکرد سرایت . <p class=
خرابی سرایتگرcontagious failureواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خرابی که احتمال سرایت آن به دستگاه مجاور وجود دارد
سرایت کردنلغتنامه دهخداسرایت کردن . [ س ِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اثر کردن . راه یافتن : بسوزم که یار پسندیده اوست که در وی سرایت کند سوز دوست . سعدی .فراقنامه ٔ سعدی به هیچ گوش نیامدکه دردی از سخنانش در او نکرد سرایت . <p class=