سربلةلغتنامه دهخداسربلة. [ س َ ب َ ل َ ] (ع اِ) ترید روغن دار. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (مص ) کسی را پیراهن پوشانیدن . (دهار) (زوزنی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). سربال پوشاندن کسی را. (از اقرب الموارد).
سرابالالغتنامه دهخداسرابالا. [ س َ ] (ص مرکب ) مقابل واژون .(آنندراج ). فراز. مقابل سرازیر. سربالا : ره تعریف بختش طی کنم چون سرابالاست این ره تا بگردون . میریحیی شیرازی (از آنندراج ).رجوع به سربالا شود.
سربالالغتنامه دهخداسربالا. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . دارای 927تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سربالالغتنامه دهخداسربالا. [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بطرف بالا. بسوی بالا. || فراز، مقابل نشیب و سرازیر و سرپائین . || کوه . (آنندراج ).