سربینهلغتنامه دهخداسربینه . [س َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سربنه . جامه کن . رخت کن حمام .مسلخ . محوطه ٔ بیرون حمام که دخل و جامه های حمام رفتگان بدانجاست . (یادداشت مؤلف ). رجوع به سربنه شود.
سربینهفرهنگ فارسی عمیدجایی در گرمابه که در آنجا لباسهای خود را از تن درآورند و به داخل حمام بروند؛ بینه؛ رختکن سر حمام.
سربنهلغتنامه دهخداسربنه . [ س َ ب ُن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جامه کن . رخت کن . سربینه . سرپینه (در حمام ). (یادداشت مؤلف ). رجوع به سربینه شود.
شربینیلغتنامه دهخداشربینی . [ ش ِ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن احمد خطیب شافعی . مردی پرهیزگار و دانشمند و دارای تألیفات بسیار است و در 977 م . درگذشته است . (معجم المطبوعات ).
شربینیلغتنامه دهخداشربینی . [ ش ِ ] (اِخ ) شیخ الاسلام عبدالرحمن . از دانشمندان و بزرگان عصر خود بود و دارای تألیفات بسیار است و در 1326 هَ . ق . درگذشت . (از معجم المطبوعات ).
شربینیلغتنامه دهخداشربینی . [ ش ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن محمد، ملقب به زین الدین بن شمس الدین خطیب شربینی . فقیه شافعی مصری دارای تألیفاتی است و در 1014 هَ . ق . در مکه درگذشته است . (از معجم المطبوعات ).
سربنهلغتنامه دهخداسربنه . [ س َ ب ُن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جامه کن . رخت کن . سربینه . سرپینه (در حمام ). (یادداشت مؤلف ). رجوع به سربینه شود.
جامه کنفرهنگ فارسی عمید۱. جایی در حمام که در آن، لباسها را از تن درمیآورند و داخل حمام میشوند؛ رختکن؛ سربینه.۲. (صفت) [مجاز] دزد: ◻︎ چیست نام این وزیر جامهکن / قوم گفتندش که نامش هم حسن (مولوی: ۵۷۱).
مشلحلغتنامه دهخدامشلح . [ م ُ ش َل ْ ل َ ] (ع اِ) جای جامه برکندن از حمام . (منتهی الأرب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جامه کن حمام یعنی آن جای از حمام که جامه از بر می کنند. (ناظم الاطباء). جامه کن . سربینه . (یادداشت مؤلف ). || (ص ) برهنه کرده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).<br
جامه کنلغتنامه دهخداجامه کن . [ م َ / م ِ ک َ ] (اِ مرکب ) آنجای از حمام که در آن لباس میکنند و میپوشند. (ناظم الاطباء). جامه خانه ٔ حمام . (آنندراج ). سربینه . رخت کن در حمام . سربنه ٔ حمام . || (نف مرکب ) جامه بیرون کننده . جامه کننده . مجازاً، غارت گر. دزد <s