سرجاملغتنامه دهخداسرجام . [ س َ ] (اِخ ) دهی از بلوکات ولایت مشهدخراسان . عده ٔ قراء 130. مساحت 45 هزار گز. مرکز شریف آباد. حد شمالی پائین ولایت ، شرقی پائین جام پائین پیوه ژن و غربی تبادکان . (از جغرافیای طبیعی کیهان ).
سرجامفرهنگ نامهاکوتاه شده نام سرخ جامگان می باشد که در میان عوام از آن به عنوان نام پسر به کار گرفته می شود
سرجامواژهنامه آزادکوتاه شده نام سرخ جامگان می باشد که در میان عوام از آن به عنوان نام پسر به کار گرفته می شود
چرم سرجاملغتنامه دهخداچرم سرجام . [ چ َ رَ م ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد که در 36هزارگزی شمال باختری فریمان واقع است . دامنه و معتدل است و 343 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی ز
باقرآباد سرجاملغتنامه دهخداباقرآباد سرجام .[ ق ِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد که در 39 هزارگزی شمال باختری فریمان در جلگه واقع است . ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 529 تن سکنه ، آب آنجا از قنات
سرجمعلغتنامه دهخداسرجمع. [ س َ ج َ ] (اِ مرکب ) جزو. در شمار. در عداد: نه سرجمع مرده هاست نه سرجمع زنده هاست . (یادداشت مؤلف ).
سرجملهلغتنامه دهخداسرجمله . [ س َ ج ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از خلاصه و گزیده . (آنندراج ) (بهار عجم ) : خاقان کبیر ابوالمظفرسرجمله شده مظفران را. خاقانی .جمال او سرجمله ٔ حسن و خوبی و مقال او فهرس
سرجمعفرهنگ فارسی معین(سَ جَ) [ فا - ع . ] 1 - (ق .) جمعاً، روی هم رفته . 2 - (اِ.) جزو. 3 - (ص .) برگزیده ، نخبه .
جمعواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) جَم. ریشۀ اوستایی دارد. برای نمونه "انجمن" به پهلوی می شود "هَنجَمَن" که ریشۀ "جَم" را در خود دارد. یکی از چهار کُنِشِ بنیادینِ شمارش (چهار عمل اصلی حساب) که در آن دو یا چند شماره به هم افزوده می شوند. "جمع کردن" به پارسی می شود "جمیدن" یا "جم کردن". "جمع زدن" به پ
درازبالالغتنامه دهخدادرازبالا. [ دِ ] (ص مرکب ) درازبالای . دراز قد. طویل القامه . آنکه قدی دراز دارد.بلندقد. آخته بالا. کشیده بالا. قددراز. اُسحَلان . أسقف . أسنع. أشجع. أشفع. اَعَم ّ. جُخدُب . جَسرَب . ساطی . سَرجَم . سَرَعرَع . سِرناف . سَطیع. سَفَلَّج . سَکب .سَلاهب . سِلِنطاع . سَلَنطَع.
سرجمعلغتنامه دهخداسرجمع. [ س َ ج َ ] (اِ مرکب ) جزو. در شمار. در عداد: نه سرجمع مرده هاست نه سرجمع زنده هاست . (یادداشت مؤلف ).
سرجملهلغتنامه دهخداسرجمله . [ س َ ج ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از خلاصه و گزیده . (آنندراج ) (بهار عجم ) : خاقان کبیر ابوالمظفرسرجمله شده مظفران را. خاقانی .جمال او سرجمله ٔ حسن و خوبی و مقال او فهرس