سرخهلغتنامه دهخداسرخه . [ س ُ خ َ ] (اِخ ) نام پسر افراسیاب است که فرامرز او را زنده گرفت و رستم به کین سیاوش بکشت . (برهان ) (انجمن آرا) (جهانگیری ) : ز کندآوران سرخه را پیش خواندز رستم فراوان سخنها براند. فردوسی .تا افراسیاب بشکس
سرخهلغتنامه دهخداسرخه . [ س ُ خ َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 335 تن سکنه است . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و یونجه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
سرخهلغتنامه دهخداسرخه . [ س ُ خ َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 266 تن سکنه است . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و دارای قلمستان است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
سرخهلغتنامه دهخداسرخه . [ س ُ خ َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند. دارای 120 تن سکنه است . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات ، پنبه ، زردآلو. شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
سرخژهلغتنامه دهخداسرخژه . [ س ُ خ ِ ژَ / ژِ ] (اِ مرکب ) سرخجه . سرخچه . سرخزه . حصبه . رجوع به همین کلمات شود.
سرخچهلغتنامه دهخداسرخچه . [ س ُ خ ِ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) جوششی باشد سرخ رنگ که بیشتر بر اندام اطفال پدید آید. (غیاث ). رجوع به سرخجه شود.
سریخهلغتنامه دهخداسریخه . [ س َ خ َ / خ ِ ] (اِ) مرغ سقا را گویند و آن پرنده ای است که در فک اسفل او یعنی در زیر منقار زیرین او پوستی بمانند مشگیجه آویخته است . (برهان ) (آنندراج ). مرغ سقا. (اوبهی ). ظاهراً مصحف سریچه است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع
صرخةدیکشنری عربی به فارسیفرياد خوشحالي , صداي مخصوص هر حيوان (مثل صداي قورباغه) , فرياد کردن , سروصداراه انداختن , فرياد زدن , نعره کشيدن , صدا , نعره , هلهله
چم سرخهلغتنامه دهخداچم سرخه . [ چ َ س ُ خ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از مزارع قریه ٔ طایقان قم است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 261).
سرخه دیزهلغتنامه دهخداسرخه دیزه . [ س ُ خ َ زَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه کرمانشاه و قصر شیرین میان پلته و پاطاق . (یادداشت مؤلف ).
سراب سرخهلغتنامه دهخداسراب سرخه . [ س َ س ُ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 3 هزارگزی شمال خاوری الشتر و 3 هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ خرم آباد به الشتر. هوای آن سرد و دارای <span class
سرخه رودلغتنامه دهخداسرخه رود. [ س ُ خ َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه بابل و چالوس میان فریدون کنار و چاکسر در 310500 گزی تهران واقع است . (یادداشت مؤلف ).
سرخه رباطلغتنامه دهخداسرخه رباط. [ س ُ خ َ رَ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ راست پی در سوادکوه مازندران در شمال فیروزکوه . (جغرافیای کیهان ).
سردارآبادلغتنامه دهخداسردارآباد. [ س َ ] (اِخ ) به قلعه سرخه گان مراجعه شود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
سرخه دیزهلغتنامه دهخداسرخه دیزه . [ س ُ خ َ زَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه کرمانشاه و قصر شیرین میان پلته و پاطاق . (یادداشت مؤلف ).
سرخه رودلغتنامه دهخداسرخه رود. [ س ُ خ َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه بابل و چالوس میان فریدون کنار و چاکسر در 310500 گزی تهران واقع است . (یادداشت مؤلف ).
سرخه رباطلغتنامه دهخداسرخه رباط. [ س ُ خ َ رَ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ راست پی در سوادکوه مازندران در شمال فیروزکوه . (جغرافیای کیهان ).
سرخه کلالغتنامه دهخداسرخه کلا. [ س ُ خ َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهات آمل مازندران . (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 151).
سرخه کلالغتنامه دهخداسرخه کلا. [ س ُ خ َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ولوپی سوادکوه . (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 156).
چغاسرخهلغتنامه دهخداچغاسرخه . [ چ َ س ُ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میداود (سرگج ) بخش جانکی شهرستان اهواز که در 18 هزارگزی جنوب خاوری باغ ملک و 18 هزارگزی جنوب خاوری راه اتومبیل رو باغ ملک به ایزه واقع است . کوهستانی و معتدل
چم سرخهلغتنامه دهخداچم سرخه . [ چ َ س ُ خ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از مزارع قریه ٔ طایقان قم است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 261).
سراب سرخهلغتنامه دهخداسراب سرخه . [ س َ س ُ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 3 هزارگزی شمال خاوری الشتر و 3 هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ خرم آباد به الشتر. هوای آن سرد و دارای <span class
قشلاق سرخهلغتنامه دهخداقشلاق سرخه . [ ق ِ س ُ خ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار واقع در 12 هزارگزی شمال باختری نجف آباد و 9 هزارگزی شمال شوسه ٔ بیجار به سنندج . موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن سردسیری است . سک
مله سرخهلغتنامه دهخدامله سرخه . [ م ِ ل ِ س ُ خ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رازان است که در بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 115 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).