سرخوشیلغتنامه دهخداسرخوشی . [ س َ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) سرور و نشأه ٔ شراب . || مستی به اعتدال . (غیاث ) (آنندراج ) : بوقت سرخوشی از آه و ناله ٔ عشاق به صوت و نغمه ٔ چنگ و چغانه یاد آرید. حافظ.||
سرخوشیزاeuphorogenicواژههای مصوب فرهنگستانویژگی حادثهای غالباً غیرمنتظره که نگرش فرد را از حالتی که میتواند خنثی یا افسرده یا برانگیخته یا خوشبین باشد تغییر دهد
سرخوشلغتنامه دهخداسرخوش . [ س َ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی است که از شراب و سامان و اسباب و حسن خوب و خوشدل باشد. (برهان ). مست و خوشحال . (انجمن آرا) (آنندراج ). کسی که از نشأه ٔ شراب خوشحال باشد و کسی که مستی اوبه اعتدال باشد. و در سراج نوشته ک
سرخیوسلغتنامه دهخداسرخیوس . [ س َ ] (یونانی ، اِ) به لغت یونانی دوایی است که آن را شیطرج خوانند. گویند هرکه را دندان درد کند آن را برکف دست مخالف گیرد و بر شیب روی نهد درد ساکن گردد.(برهان ) (آنندراج ). رجوع به سرخنیوس و شیطرج شود.
سرخوشیزاeuphorogenicواژههای مصوب فرهنگستانویژگی حادثهای غالباً غیرمنتظره که نگرش فرد را از حالتی که میتواند خنثی یا افسرده یا برانگیخته یا خوشبین باشد تغییر دهد
سرخوشیزاeuphorogenicواژههای مصوب فرهنگستانویژگی حادثهای غالباً غیرمنتظره که نگرش فرد را از حالتی که میتواند خنثی یا افسرده یا برانگیخته یا خوشبین باشد تغییر دهد